یا مهدی بیا... بهبهان

سالار وقت آمدنت دیرشد بیا دل در انتظار فرجت پیر شد بیا

یا مهدی بیا... بهبهان

سالار وقت آمدنت دیرشد بیا دل در انتظار فرجت پیر شد بیا

امان نامه ملعون

امان نامه ملعون 

وقتى که شمر ین ذى الجوشن مى خواست از کوفه به طرف کربلا حرکت کند، یکى از حضارى که در آنجا بود، به ابن زیاد اظهار کرد که بعضى از خویشاوندان مادرى ما همراه حسین بن على هستند، خواهش مى کنم امان نامه اى براى آنها بنویس .
ابن زیاد هم نوشت . شمر در یک فاصله دور، از قبیله اى بود که قبیله ام البنین با آنها نسبت داشتند این پیام را در عصر تاسوعا شخص او آورد. این مرد پلید آمد کنار خیمه حسین بن على علیه السلام و فریادش را بلند کرد: این بنو اختنا؛ خواهرزادگان ما کجا هستند؟
ابو الفضل علیه السلام در حضور ابا عبدالله علیه السلام نشسته بود، برادران همه آنجا بودند، یک کلمه جواب ندادند تا امام فرمود: اجیبوه و ان کان فاسقا؛ جوابش را بدهید هر چند آدم فاسقى است .
آقا که اجازه داد، جواب دادند. گفتند: ما تقول ؛ چه مى گویى ؟
(او گفت :) مژده اى براى شما آورده ام ، بشارتى براى شما آورده ام ، براى شما از امیر عبیدالله امان آورده ام ، شما آزادید، اگر الان بروید، جان به سلامت مى برید.
گفتند: خدا تو را لعنت کند و امیرت این زیاد را و آن امان نامه اى که آورده اى . ما امام خودمان ، برادر خودمان را رها کنیم به موجب اینکه ، مین داریم ؟! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد