یا مهدی بیا... بهبهان

سالار وقت آمدنت دیرشد بیا دل در انتظار فرجت پیر شد بیا

یا مهدی بیا... بهبهان

سالار وقت آمدنت دیرشد بیا دل در انتظار فرجت پیر شد بیا

حضور بانوان در نقل حدیث غدیر(سیدضیاء مرتضوى)

حضور بانوان در نقل حدیث غدیر


سیدضیاء مرتضوى

 

اشاراتى چند


1ـ بدون تردید موضوع غدیرخم از مهمترین نقطه هاى عطف در تاریخ رسالت پیامبر اکرم(ص) است. هر چند معرّفى امیرالمؤمنین(ع) به عنوان امام و خلیفه، بارها و به مناسبت هاى مختلف حتى از نخستین سالهاى بعثت از طرف پیامبر اکرم(ص) انجام یافته بود، امّا آنچه پیامبر(ص) در غدیرخم مأموریت انجام آن را داشت، جایگاهى بس عظیم و روشن دارد. اگر به موقعیت تاریخى این حادثه و روش ابلاغ و تأکید مجدد این مأموریت و جوانب آن عنایت شود، و اگر به حجم عظیمى از تاریخ و فرهنگ اسلامى که این واقعه درخشان به خود اختصاص داده نگریسته شود، به عظمت این نقطه عطف، بیشتر پى خواهیم برد.

آنچه در هجده ذو الحجه رخ داد علاوه بر آنکه بخش وسیعى از کتابهاى تاریخى و حدیثى مسلمانان را به خود اختصاص داد، حجم عظیمى از آفرینشهاى ادبى را از همان ساعات نخست تاکنون به وجود آورده است. شعرهاى بسیارى سروده شد و هنوز نیز این چشمه، جوشش دارد. سخنان بسیارى از پیامبر اکرم(ص) در مقاطع مختلفِ بیست و سه سال رسالت وحتى بیش از آن برجاى مانده است. بسیارى از رهنمودهاى آن حضرت نیز گرفتار سیاستهایى شد که از سر عمد و گاه برخاسته از جهل، نقل و نشر آنها را به صلاح نمى دیدند! در این میان آنچه در غدیرخم پیش آمد با اینکه از جانب دستهاى آشکار و پنهان، بیشترین انگیزه براى به فراموشى سپرده شدن آن وجود داشت، امّا به خواست الهى، پیامبر اکرم(ص) به گونه اى این مأموریت را به انجام رساند که هیچ روایتى را نمى توان نشان داد که سلسله سند و طرق روایت آن به زیادى طرق روایت غدیر باشد.

2ـ حدیث غدیر را احمد بن حنبل از چهل طریق، و طبرى از هفتاد و چند طریق، و ابن عقده از صد و پنج طریق، و ابوسعید سجستانى از صد و بیست طریق، و دیگرى از صد و بیست و پنج طریق نقل کرده است. برخى نیز گفته اند که صد و پنجاه طریق دارد. ابوالعلاء عطّار همدانى، (متوفاى569) مى گفته است:

من این حدیث را از دویست و پنجاه طریق روایت مى کنم.1

مرحوم علاّمه امینى، که کتاب گرانقدر و حجت بالغه «الغدیر» را در همین زمینه نوشته است، نام صدوده نفر از صحابه رسول خدا(ص) را آورده که ماجراى غدیر را به اجمال یا تفصیل گزارش نموده اند. هیچ یک از وقایع و سخنان پیامبر(ص) را نمى توان یافت که این تعداد از صحابه حضرت(ص) آن را بازگو نموده باشند. همو نام هشتادوچهار نفر از تابعین را برشمرده است که جزء راویان غدیرند. همّت این عالم سترگ توانسته است نام سیصدوشصت نفر از دانشمندانى که حدیث غدیر را گزارش کرده اند نیز فهرست نماید و این تعداد جداى از آنچه است که عالمان شیعه به انجام رسانده اند. اگر به آنچه گفته شد، فهرست دهها کتابى که مستقلاً در این باره از نخستین قرن هاى اسلامى نگاشته شده است اضافه شود، عظمت غدیر را در دستگاه فکرى، اعتقادى، تاریخى و فرهنگى مسلمانان بیش از پیش درخواهیم یافت.

3ـ از جمله موضوعات مورد توجه درباره حدیث غدیر استدلال ها و احتجاج هایى به آن بوده است که در مراحل و به مناسبتهاى گوناگون صورت گرفته است. از جمله توسط خود اهل بیت(ع) که بارها بدان استناد و استشهاد جسته اند. احتجاج حضرت فاطمه(س) از این جمله است.2
امیرالمؤمنین(ع) نیز در مقاطعى چند به آن استناد فرموده است و حتى حاضران را در خصوص آن به گواهى طلبیده است. از جمله مى توان به جلسه معروف «رحبه» در کوفه اشاره کرد: به اجمال آنکه به امیرالمؤمنین(ع) خبر رسید که برخى در این باره که پیامبر(ص) او را بر دیگران مقدّم داشته باشد، ایجاد تردید مى کنند
. حضرت(ع) در میان جمعیتى که در رحبه محل گردهمایى مردم، حضور یافت و از کسانى که در همان جلسه بودند و شاهد ماجراى غدیر بوده اند نسبت به موضوع غدیر گواهى خواست. براساس گزارش احمد بن حنبل، در آن روز، سى نفر ـ که جمعى از آنان از مبارزان جنگ بدر بودند و طبعاً از چهره هاى معروف در جامعه اسلامى به شمار مى رفتند ـ به نفع حضرت(ع) شهادت دادند که نام بیست و چهار نفر از آنان در کتاب «الغدیر» ثبت شده است.3

این در حالى بود که این ماجرا در اوایل ورود حضرت(ع
) به کوفه اتفاق افتاد؛ یعنى حداقل بیست و پنج سال از ماجراى غدیرخم گذشته بود و در این فاصله جمع زیادى از شاهدان آن رخداد فوت کرده یا در جنگ ها کشته شده بودند؛ بسیارى از آنان در شهرهاى مختلف پراکنده شده بودند و مرکز اصلى حضور صحابه نیز شهر مدینه بود و تنها آن دسته از صحابه که به تبع و در پشتیبانى از حضرت(ع) در دوره خلافتش به کوفه آمده بودند در کوفه حضور داشتند و این جلسه نیز بدون پیش بینى و اعلام قبلى اتفاق افتاد و لذا به گونه اى نبود که گواهان دیگر بتوانند خود را به آن برسانند. با این همه، این تعداد افراد بر جریان غدیر در همان جلسه شهادت دادند. البته برخى نیز تغافل نموده و حاضر به شهادت دادن نشدند که به نفرین حضرت(ع) گرفتار آمدند و رسوایى آنان براى همیشه باقى ماند."

4ـ آنچه در این مقاله مى آید اشاره اى است به یکى از زوایاى گزارش حدیث غدیر، و آن حضور زنان در نقل این واقعه مبارک است. اگر تعداد بانوانى که نام آنان به عنوان «راوى» داستان غدیر در تاریخ و کتب حدیث مانده است با آنچه در موارد دیگر که توسط آنان گزارش شده مقایسه گردد، خواهیم دید که حضور زنان در نقل ماجراى غدیرخم و یا استدلال به آن، حضورى چشمگیر است و حتى بیش از موضوعات دیگرى است که آنان در طریق نقل آن قرار گرفته اند.

از نکات قابل توجه در همین زمینه، که شرح آن خواهد آمد ، سلسله سندى است که در میان بانوان اهل بیت(ع) در خصوص حدیث غدیر وجود دارد: بترتیب پنج «فاطمه» که هر یک عمّه دیگرى است در طریق روایت قرار گرفته اند، آغاز آنان ظاهراً فاطمه معصومه(س) و در نهایت فاطمه زهرا(س) است که ششمین «فاطمه» در طریق روایت است.

در مقام احتجاج به حدیث غدیر نیز به عنوان نمونه باید از بانوى «دارمیّه حجونیه» نام برد که شرح آن در ادامه خواهد آمد. اینان زنانى هستند که در کتب اهل سنّت نیز به عنوان راوى حدیث غدیر به شمار رفته اند.

با توجه به عنایت ویژه پیامبر(ص) به حضور مسلمانان در این رخداد، به همراه آوردن همه همسران خود و اهل بیت خویش و نیز شیوه اى که آن حضرت(ص) در ابلاغ مأموریت الهى معرّفى مجدّد على(ع) در روز غدیر، اتخاذ کرد، طبیعى بود که زنان بسیارى نیز مستقیماً شاهد ماجرا باشند.

در برشمارى بانوانى که حدیث غدیر را روایت کرده اند، نخست به معرّفى کسانى مى پردازیم که جزء صحابه پیامبر(ص) به شمار مى روند؛ آنگاه نام چند نفر از تابعین را بازگو مى کنیم و سپس از دو تن از زنانى که در مقام احتجاج و استدلال به این حدیث شریف استناد جسته اند یاد مى کنیم.

 

زنان صحابه


1ـ حضرت فاطمه زهرا(س)

روایت غدیر به نقل از حضرت فاطمه(س) را «ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانى» معروف به «ابن عقده» (متوفاى 333هـ.ق) در کتابى که ویژه حدیث غدیر نگاشته آورده است. این کتاب همان است که مرحوم سید بن طاوس به نسخه اى از آن اشاره مى کند که تاریخ کتابت آن سه سال پیش از درگذشت مصنّف، یعنى در سال 330هـ.ق است و خطّ شیخ طوسى و بزرگانى از علماى اسلام بر آن نقش بسته است و در نزد ابن طاوس بوده است.4
او حدیث غدیر را در این کتاب از یکصدوپنج طریق نقل مى کند، از جمله از صدیقه کبرا(س).5

شمس الدین محمد بن محمد شافعى، معروف به ابن الجزرى، (متوفاى 833هـ.ق) که کتاب «اسنى المطالب فى مناقب علىّ بن أبى طالب» را درباره اثبات تواتر حدیث غدیر نگاشته و حدیث را از هشتاد طریق نقل کرده نیز روایت غدیر را از طریق آن حضرت(س) نقل کرده است.6
و نیز شیخ منصور رازى، دارنده کتاب «حدیث غدیر» آن را از حضرت(س) روایت کرده است.7

شهاب الدین سیّد علىّ بن شهاب بن محمد همدانى (متوفاى 786هـ.ق) صاحب کتاب «مودة القربى» نیز این روایت را از حضرت فاطمه(س) نقل مى کند:

قالت: قال رسول اللّه(ص):« من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه، ومن کنت امامه فعلیّ امامه».8

احتجاج حضرت(س) به حدیث غدیر را نیز در ادامه خواهیم آورد.

2ـ امّ سلمه، همسر پیامبر(ص)

«ابن عقده» به سند متصل از امّ سلمه این روایت را بازگو مى کند:

اخذ رسول اللّه(ص) بید علیّ بغدیرخم فرفعها حتى رأینا بیاض ابطیه فقال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه.
ثمّ قال: «أیها الناس! انّى مخلّف فیکم الثقلین کتاب اللّه وعترتی ولن یتفرقّا حتى یردا علىّ الحوض».9

این روایت را همچنین شیخ احمد بن فضل بن محمد باکثیر شافعى، (متوفاى 1047هـ.ق) در کتاب «حسن المآل فى مناقب الآل» خویش به نقل از «ابن عقده» آورده است. نیز همین روایت را نورالدین على بن عبداللّه بن احمد سمهودى شافعى، (متوفاى911هـ.ق) در کتاب «جواهر العقدین» به نقل از «ینابیع المودّة»، از امّ سلمه روایت مى کند.10

3ـ امّ هانى، خواهر على(ع)

حافظ احمد بن عمرو بصرى، معروف به بزاز (متوفاى 292هـ.ق) در «مسند» خویش به نقل از امّ هانى چنین روایت کرده است:

رجع رسول اللّه(ص) من حجّته حتّى نزل بغدیرخمّ ثمّ قام خطیباً بالهاجرة فقال: أیّها الناس!…11

همین روایت را سمهودى شافعى به نقل از بزّاز، به نقل از قندوزى حنفى در «ینابیع المودّة» آورده است و ابن عقده نیز به سند خویش، همان را از امّ هانى نقل مى کند.12

4ـ فاطمه بنت حمزة بن عبدالمطلب

فاطمه دختر حمزه سید الشهدا(س) نیز از راویان حدیث غدیر است و روایت او را «ابن عقده» در کتاب یاد شده او و نیز شیخ منصور رازى در کتاب «الغدیر» خود آورده اند.13

5ـ أسماء بنت عمیس

أسماء بنت عمیس، همسر جعفر بن ابى طالب است که به همراه شوهرش از مهاجران به حبشه بود و پس از شهادت جعفر(ع) به همسرى ابوبکر درآمد. عبداللّه بن جعفر، همسر زینب(س)، فرزند او از جعفر(ع) است و محمد بن ابى بکر، فرزند دیگر او از ابوبکر است. او بانویى بزرگوار و مورد احترام بود. گفته اند سه فرزند خویش عبداله، محمد و عون را در سالهاى هجرت به حبشه به دنیا آورد. ابن سعد این روایت را درباره او نقل مى کند که أسماء به پیامبر(ص) گفت:
یا رسول اللّه! انّ رجالاً یفخرون علینا ویزعمون انّا لسنا من المهاجرین الاوّلین. فقال: بل لکم هجرتان.14

که ظاهراً اشاره پیامبر(ص) به هجرت از مکه به حبشه به مدینه است
.

حدیث اسماء درباره غدیر را ابن عقده به سندى متصل روایت مى کند.15

6ـ عایشه بنت ابى بکر

یکى دیگر از راویان حدیث غدیر، عایشه همسر پیامبر اکرم(ص) است که روایت او را ابن عقده در همان کتاب ویژه اى که درباره این حدیث نگاشته آورده است.16 جاى شگفتى نیست که عایشه نیز این حدیث مبارک را نقل کرده باشد؛ چرا که پدرش ابى بکر نیز از راویان غدیر است.17 چنانکه عمر بن خطّاب نیز حدیث غدیر را نقل کرده است؛ از جمله این مفاد را که شهاب الدین همدانى در «مودّة القربى» از عمر روایت کرده است:

قال: نصب رسول اللّه(ص) علیّاً علماً فقال:« من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم والِ من والاه، و عاد من عاداه، واخذل من خذله، وانصر من نصره. اللّهم أنت شهیدى علیهم». قال عمربن الخطّاب: یا رسول اللّه! و کان فى جنبى شابّ حسن الوجه طیّب الریح، قال لى: یا عمر! لقد عقد رسول اللّه عقداً لایحلّه الاّ منافق. فأخذ رسول اللّه بیدی فقال: یا عمر! انّه لیس من وُلد آدم لکنّه جبرائیل أراد یؤکّد علیکم ما قلته فى علیّ.18

 

تابعین

7ـ ام کلثوم بنت امیرالمؤمنین(ع)

از بانوانى که حدیث غدیر را به واسطه نقل مى کند ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین على(ع) است. ام کلثوم که در زمان رحلت پیامبر اکرم(ص) طفل کوچکى بود ماجراى احتجاج مادر بزرگوارش حضرت فاطمه(س) به حدیث غدیر را نقل کرده است که شرح آن خواهد آمد.

8و9ـ فاطمه و سکینه دختران سید الشهدا(ع)

این دو نیز حدیث غدیر را از عمه شان ام کلثوم روایت مى کنند و شرح آن در روایت «فاطمه ها» خواهد آمد.

10ـ عایشه بنت سعد بن ابى وقّاص

او حدیث غدیر را از پدرش «سعد» شنیده است و براى مهاجر بن مسمار نقل کرده است. روایت سعد را بیش از ده نفر از راویان روایت کرده اند که یکى از آنان دخترش عایشه (متوفاى 117هـ.ق) است. مضمون این نقلها نشان مى دهد که سعد به مناسبتهاى مختلف به بیان مناقب امیرالمؤمنین(ع) از جمله داستان غدیر مى پرداخته است.19

روایت عایشه را سفیان بن عیینه نیز نقل کرده است ولى ظاهراً به واسطه همان مهاجر بن مسمار؛ زیرا سفیان در زمان درگذشت عایشه ده ساله بوده است، مگر اینکه بپذیریم سعد بن ابى وقّاص دو دختر به نام «عایشه
» داشته است: عایشه بزرگ و عایشه کوچک. چنانکه «ابن حجر» بر آن تأکید دارد و عایشه بزرگ را متولّد زمان پیامبر(ص) مى داند و معتقد است عایشه کوچک پس از آن متولّد شده است و عایشه کوچک همان است که مالک بن انس (متولّد 93هـ.ق) نیز او را درک کرده است.20
 
در این صورت باید گفت حدیث غدیر را هر دو دختر سعد روایت کرده اند. چنانکه عامر و مصعب، پسران او نیز آن را از پدر خویش روایت نموده اند. به هر روى، روایت مهاجر بن مسمار را احمد بن على نسائى، صاحب سنن معروف نسائى، (متوفاى 303هـ.ق) در کتاب «خصائص علىّ» در دو جا آورده است: نقل نخست آن با سندى که به مهاجر بن مسمار دارد چنین است
:
مهاجر بن مسمار بن مسلمة عن عایشة بنت سعد، قالت:سمعت أبى یقول: سمعت رسول اللّه(ص) یوم الجحفة فأخذ بید علی فخطب فحمداللّه وأثنى علیه ثمّ قال: أیها الناس انّى ولیّکم، قالوا: صدقت یا رسول اللّه، ثمّ أخذ بید علی فرفعها فقال: «هذا ولیّی ویؤدّی عنّی دینى، وأنا موالی من والاه، ومعادی من عاداه
.»

ودر نقل دیگر با همان سند آورده است:

عن مهاجر بن مسمار قال: أخبرتنی عایشة بنت سعد عن سعد قال: کنّا مع رسول اللّه(ص) بطریق مکّة وهو متوجه الیها [المدینة] فلمّا بلغ غدیرخم وقف للناس ثمّ ردّ من تبعه ولحقه من تخلّف فلمّا اجتمع الناس الیه قال: ایّها الناس من ولیّکم؟ قالوا:اللّه ورسوله. ثلاثاً ثمّ أخذ بید علی فأقامه ثمّ قال: «من کان اللّه ورسوله ولیّه فهذا ولیّه، اللّهم وال من والاه، وعاد من عاداه».21


11ـ عُمیرة بنت سعد بن مالک

برخى «عمیره» دختر سعد بن مالک را نیز در شمار تابعینى شمرده اند که حدیث غدیر را به نقل از صحابه روایت کرده اند. به این بیان که «عمیره» از جمله کسانى است که ماجراى معروف اجتماع «رحبه» در کوفه را ـ که پیشتر آوردیم ـ بازگو کرده است و مرحوم علاّمه امینى نیز بر همین اساس وى را در شمار تابعین راوى حدیث آورده است.22 ولى در ادامه تأکید ورزیده که این موضوع اشتباه است و «عمیره»اى که راوى ماجراى رحبه است پسر سعد همدانى کوفى است و نه دختر سعد بن مالک مدنى، و این اشتباه ناشى از تصحیفى است که صورت گرفته است.23 بر این اساس نباید عُمیره را فردى جز عمیرة بن سعد همدانى شمرد.

یکى دیگر از بانوانى که به حدیث غدیر اشاره دارد و باید او را از تابعین به شمار آورد «دارمیه حجونیه» است که در بخش بعدى به عنوان استدلال کنندگان به حدیث غدیر شرح جریان او بتفصیل خواهد آمد.

 

استدلال کنندگان


12ـ فاطمه زهرا(س)

چنان که پیشتر اشاره شد ماجراى غدیر به دلیل شهرت و اهمیت و دلالت روشنى که بر حقّانیت و فضیلت بى نظیر على(ع) مى کند، بارها و بارها در همان سالهاى نخست توسط شخصیتهاى مختلف و در موارد گوناگون مورد استدلال و احتجاج قرار گرفته است. مرحوم علاّمه امینى نام حدود بیست نفر از آنان را با تفصیل احتجاجهایشان آورده است. در میان آنان نام کسانى چون خود على(ع) در موارد مختلف، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، عبداللّه بن جعفر، عمار یاسر، قیس بن سعد، و نیز عمرو بن عاص، عمر بن عبدالعزیز و مأمون عباسى به چشم مى خورد. از جمله بانوانى که در اثبات حقانیت امیرالمؤمنین على(ع) به حدیث شریف غدیر احتجاج کرده است حضرت صدیقه کبرا(س) است. از آنجا که سلسله سندى که احتجاج حضرت(س) را روایت کرده ویژگى منحصر به فردى دارد شرح آن را در بخش بعدى این بحث، جداگانه خواهیم آورد.


13ـ بانوى دارمیه حجونیه

یکى از بانوانى که از شیعیان امیر المؤمنین(ع) بود و به جریان غدیر در اثبات فضیلت و حقانیت آن حضرت(ع) استناد جسته است، شخصى است که نام اصلى وى ذکر نشده و به نام «دارُمیه حجونیه» 24 معروف است.

ابوالقاسم جاراللّه محمود بن عمر، معروف به زمخشرى،
(متوفاى 538هـ.ق) و صاحب تفسیر معروف «کشّاف» در باب چهل و یکم کتاب «ربیع الابرار» داستان مقابله و احتجاج این بانوى گرامى در برابر معاویه را بتفصیل آورده است که بخشى از آن را علاّمه امینى در «الغدیر» بازگو کرده است. 25 اصل احتجاج با تفاوتهایى در نقل، در برخى منابع دیگر اهل سنت نیز آمده است.26

این جریان بر شهرت، صلابت، شجاعت و توانایى حضرت گواهى مى دهد و ما مشروح آن را به همین انگیزه و براساس نقل زمخشرى بازگو مى کنیم
:
سالى معاویه به حج رفت و در پى زنى که به نام «دارمیه حجونیه» خوانده مى شود فرستاد. این زن از شیعیان على(ع) بود. زنى سیاه چهره وقوى هیکل. معاویه پرسید
: حالت چطور است اى فرزند حام؟27

گفت: به خیرم، و «حام» نیستم. من زنى از قبیله بنى کنانه ام.

گفت: درست گفتى؛ آیا مى دانى براى چه تو را فراخواندم؟

گفت: سبحان اللّه! من غیب نمى دانم.

گفت: تا از تو بپرسم چرا على را دوست داشتى و مرا دشمن، و با او دوستى کردى و با من دشمنى؟

گفت: آیا مرا از پاسخ معاف مى دارى؟

گفت: نه.

گفت: حالا که نپذیرفتى پس بگویم که من على را به دلیل عدالتش در مردم و تقسیم یکسانش دوست داشتم، و با توجه به دلیل درگیرى و مخالفتت با کسى که از تو براى حکومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چیزى که براى تو نیست، دشمنى و عداوت ورزیدم، [و اضافه کرد:] و والیت علیّاً على ما عقد له رسول اللّه(ص) من الولایة یوم خمّ بمشهد منک. براى محبتش نسبت به بیچارگان و بزرگ داشتن دینداران، و با تو دشمنى کردم به دلیل خونریزى ها و تفرقه اندازیت و به علت متفرق ساختن صفوف یکپارچه مسلمانان و ستم پیشگى ات در قضاوت و داورى ات براساس هواى نفس.

معاویه گفت: فلذلک انتفخ بطنک وعظم ثدیاک وربت عجیزتک [وبدین گونه مرتکب اهانت به این بانوى بزرگوار شد.]

دارمیه گفت: به خدا سوگند این مطلب، ضرب المثلى بود که درباره هند [مادر معاویه] در نزد پدرم زده مى شد! [یعنى آنچه گفتى بروشنى شایسته مادرت هند است.]

معاویه گفت: به خودت ارفاق کن و خوددارى کن. ما که حرف خوبى گفتیم. «انّه اذا انتفخ بطن المرأة ثمّ خلق ولدها و اذا عظم ثدیاها تروی رضیعها واذا عظمت عجیزتها رزن مجلسها». [و بدین وسیله خواست اهانت خویش را توجیه کند.] دارمیه آرام گرفت و ساکت شد.

معاویه گفت: آیا على را دیده اى؟

گفت: بله، به خدا سوگند.

گفت: او را چگونه یافتى؟

گفت: به خدا سوگند او را دیدم در حالتى که حکومتى که تو را مفتون ساخته او را مفتون نکرده بود و نعمتى که تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نکرده بود.

گفت: آیا سخن او را نیز شنیدى؟

گفت: آرى، به خدا سوگند، کورى را از قلبها مى زدود همان گونه که روغن، زنگار ظرف را مى برد.

گفت: راست گفتى. آیا نیازى نیز دارى؟

گفت: آیا اگر از تو درخواست بکنم انجام مى دهى؟

گفت: آرى.

گفت: یکصد شتر سرخ موى نر به همراه چوپانشان.

گفت: با اینها چه مى کنى؟

گفت: با شیر آنها کودکان را تغذیه مى کنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگى مى بخشم و کسب کرامت مى کنم و میان خویشان صلح و صفا برقرار مى کنم.

گفت: اگر اینها را به تو بدهم، آیا پیش تو جایگاه على بن ابى طالب را خواهم یافت؟ [دارمیه در پاسخ یادآور چند ضرب المثل گویا و دندان شکن شد:] آب، امّا نه چون «صدّاء» [که گواراترین چشمه است] چراگاه، امّا نه چون «سَعْدان» [که از بهترین گیاهان چراگاهى براى شتر است] و جوان، اما نه چون مالک [که الگوى جوانمردى در میان ضرب المثلهاى عرب بوده است.] اى عجب! بلکه حتى پایینتر از اینها.

[با این پاسخ کوبنده دارمیه، معاویه دو بیت شعر گفت با این مضمون که: اگر من بر شما بردبارى نکنم، پس از من از چه کسى باید امید بردبارى داشت! اینها را به گوارایى بگیر و رفتار فرد بزرگوارى را یاد کن که در مقابل عداوت و دشمنى، به تو پاداش آشتى و سلامتى مى دهد]

بعد اضافه کرد: به خدا سوگند اگر على زنده بود از اینها هیچ چیزى به تو نمى داد.

دارمیه گفت: نه به خدا نمى داد، و حتى یک موى از مال مسلمانان را!28

[و بدین گونه فهماند که اینها حق مسلمانان است و تو از مال خودت چیزى ندارى که به این و آن بدهى].

 

حدیث غدیر در روایت فاطمه ها


چنان که اشاره شد یکى از نکات بسیار جالب توجه در نقل حدیث غدیر، روایت آن از طریق سندى است که ویژگى آن در نقل حدیث غدیر، منحصر به فرد است و نشان دهنده عنایت خاصى است که در خانواده امامان شیعه(ع) به نقل این حدیث با حفظ سلسله سند وجود داشته است. یک ویژگى این روایت این است که راویان آن همه از بانوان ارجمند و از خاندان اهل بیت(ع) اند. ویژگى دیگر این که در تمام سند نام بانوانى که از عمّه خویش روایت مى کنند «فاطمه» است.

ویژگى سوّم این که همه راویان، روایت را از «عمّه» خویش نقل مى کنند تا به ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) مى رسد و او نیز گفته مادرش فاطمه(س) را نقل مى کند. دیگر اینکه این روایت در یکى از کتابهاى اهل سنت آمده است و با بیست واسطه به پیامبر اکرم(ص) مى رسد و در سلسله مشایخ صاحب کتاب نیز یکى از بانوان اهل فضل به نام «زینب» و با کنیه «ام محمد» دختر احمد بن عبدالرحیم، اهل بیت المقدس قرار گرفته است. در برخى منابع شیعى روایتى در فضل امیرالمؤمنین(ع) و شیعیان حضرت(ع) با همین سند و البته با افزایش یک «فاطمه» دیگر آمده است که متن آن را نیز در پایان خواهیم آورد.

نکته دیگر در سند این حدیث این است که آخرین راوى این حدیث از خاندان اهل بیت(ع) که روایت را براى شخصى به نام «بکر بن احمد»، نقل کرده است، سه نفر از دختران امام موسى بن جعفر(ع) از جمله «فاطمه» هستند که ظاهراً همان فاطمه معصومه(س) است و این از معدود روایاتى است که حضرت معصومه(س) آن را روایت کرده است. وامّا متن روایت:


14ـ روایت فاطمه ها

شمس الدین محمد بن محمد دمشقى شافعى، معروف به ابن الجزرى، (متوفاى 833هـ.ق) روایت غدیر را به طرق مختلف در کتاب خود «اسنى المطالب فى مناقب على بن ابیطالب» آورده است؛ از جمله طریق مورد بحث را. مناسب است رشته کلام را به خود «ابن الجزرى» واگذار کنیم:

وألطف طریق وقع لهذا الحدیث وأغر به ما حدّثنا به شیخنا خاتمة الحفّاظ أبوبکر محمد بن عبداللّه بن المحبّ المقدسی مشافهةً، أخبرتنا الشیخة امّ محمد زینب ابنة أحمد بن عبدالرحیم المقدسیة، عن أبی المظفّر محمد بن فتیان بن المثنّى، أخبرنا أبوموسى محمد بن أبى بکر الحافظ، أخبرنا ابن عمّة والدى القاضى أبوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد المدنى بقرائتى علیه، أخبرنا ظفر بن داعى العلویّ باستراباد، أخبرنا والدى وأبو أحمد بن مطرف المطرفی قالا: حدّثنا أبوسعید الادریسى أجازة فیما أخرجه فى تاریخ أستراباد، حدّثنی محمد بن محمد بن الحسن أبو العباس الرشیدى من ولد هارون الرشید بسمرقند و ما کتبناه الاّ عنه، حدّثنا أبوالحسن محمد بن جعفر الحلوانى، حدّثنا علی بن محمد بن جعفر الأهوازى مولى الرشید، حدّثنا بکر بن أحمد القصرى29، حدّثتنا فاطمه وزینب و امّ کلثوم بنات موسى بن جعفر(ع) قلن حدّثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق حدّثتنی فاطمة بنت محمد بن علی، حدّثتنی فاطمة بنت علیّ بن الحسین، حدّثتنی فاطمة وسکینة ابنتا الحسین بن علی عن امّ کلثوم بنت فاطمة بنت النبیّ عن فاطمة بنت رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه وسلّم ورضى عنها ـ قالت:

أنسیتم قول رسول اللّه(ص) یوم غدیرخمّ، مَن کنت مولاه فعلیّ مولاه؟ وقوله(ص): أنت منّی بمنزلة هارون من موسى ـ علیهما السلام؟30

همین حدیث را با این سند، یکى دیگر از علماى اهل سنت به نام ابوموسى مدینى در کتاب خویش که ویژه چنین روایاتى است آورده و آن گاه افزوده است:

هذا الحدیث مسلسل من وجه وهو انّ کلّ واحدة من الفواطم تروى عن عمّة لها، فهو روایة خمس بنات أخٍ کلّ واحدة منهنّ عن عمّتها.31

نمودار سند ابن الجزرى در روایت فاطمیات


ابن الجزرى، صاحب کتاب «اسنى المطالب»

ابوبکر محمد بن عبداللّه بن المحبّ المقدسى

امّ محمد زینب بنت احمد بن عبدالرحیم المقدسیة

ابى المظفر محمد بن فتیان بن المثنى

ابوموسى محمد بن ابى بکر الحافظ

القاضى ابوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد المدنى

ظفر بن داعى العلوىّ

داعى العلوى ابواحمد بن مطرف المطرفی

ابو سعید الادریسى

محمدبن محمد بن الحسن أبوالعباس الرشیدى

ابوالحسن محمد بن جعفر الحلوانى

على بن محمد بن جعفر الاهوازى

بکر بن احمد القصرى (العصرى)

فاطمة بنت موسى بن جعفر(ع) زینب بنت موسى بن جعفر(ع) امّ کلثوم بنت موسى بن جعفر(ع)

فاطمة بنت جعفر بن محمد(ع)

فاطمة بنت محمد بن على(ع)

فاطمة بنت على بن الحسین(ع)

فاطمة بنت الحسین بن على(ع) سکینة بنت الحسین بن على(ع)

امّ کلثوم بنت فاطمة(س)

فاطمة بنت رسول اللّه(ص)

محمد بن عبداللّه النبی الاکرم(ص)

چنانکه اشاره شد حدیث دیگرى نیز با همین سند ولى با اضافه یک «فاطمه» دیگر درباره فضیلت امیرالمؤمنین(ع) و شیعیانش وارد شده است. آن «فاطمه» نیز دختر امام على بن موسى الرضا(ع) است که روایت را از سه عمّه بزرگوارش فاطمه معصومه، زینب و امّ کلثوم(س) نقل مى کند. این حدیث را مرحوم علاّمه مجلسى از کتاب «مسلسلات» جعفر بن على بن احمد قمىّ این گونه نقل کرده است:

حدّثنا محمد بن على بن الحسین قال: حدّثنى أحمد بن زیاد بن جعفر قال: حدّثنى أبوالقاسم جعفر بن محمد العلویّ العریضی، قال: قال أبوعبداللّه أحمد بن محمد بن خلیل: قال: أخبرنى علىّ بن محمد بن جعفر الأهوازی32 قال: حدّثنی بکربن أحنف33 قال: حدّثتنا فاطمة بنت علىّ بن موسى الرضا(ع) قالت: حدّثتنی فاطمة وزینب و امّ کلثوم بنات موسى بن جعفر(ع)، قلن: حدّثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد(ع) قالت: حدّثتنی فاطمة بنت محمد بن علی(ع) قالت: حدّثتنی فاطمةبنت علی بن الحسین(ع) قالت:حدّثتنی فاطمة وسکینة ابنتا الحسین بن علی(ع) عن امّ کلثوم بنت علی(ع) عن فاطمة بنت رسول اللّه(ص) قالت: سمعت رسول الله(ص) یقول: لمّا أسری بی الى السماء دخلت الجنّة فاذا أنا بقصر من درّة بیضاء مجوّفة، وعلیها باب مکلّل بالدرّ والیاقوت، وعلى الباب ستر فرفعت رأسی فاذا مکتوب على الباب: «لا اله الاّ اللّه محمد رسول اللّه علیّ ولیّ القوم» واذا مکتوب على الستر: «بخّ بخّ مَن مثله شیعة علىّ؟»

فدخلته فاذا أنا بقصر من عقیق أحمر مجوّف، وعلیه باب من فضة مکلّل بالزبرجد الأخضر، واذا على الباب ستر، فرفعت رأسی فاذا مکتوب على الباب: «محمّد رسول اللّه، علیّ وصىّ المصطفى» واذا على الستر مکتوب: «بشّر شیعة علیّ بطیب المولد».

فدخلته فاذا أنا بقصر من زمرّد أخضر مجوّف لم أر أحسن منه، وعلیه باب من یاقوتة حمراء مکلّلة باللولؤ وعلى الباب ستر فرفعت رأسی فاذا مکتوب على الستر: «شیعة علیّ هم الفائزون»، فقلت: حبیبى جبرئیل لمن هذا؟ فقال: «یا محمد لابن عمّک ووصیّک علیّ بن ابى طالب(ع) محشر الناس کلّهم یوم القیامة حفاة عراة الاّ شیعة علیّ ویدعى الناس بأسماء أمّهاتهم ماخلا شیعة علیّ فانّهم یدعون بأسماء آبائهم»، فقلت: حبیبى جبرئیل وکیف ذاک؟ قال: «لانّهم أحبّوا علیّاً فطاب مولدهم».34

پی نوشت ها


1. الغدیر فى الکتاب والسنّة والأدب، علاّمه امینى، ج1، ص158
2. همان، ص196
3. همان، ص166ـ186
4. اقبال الأعمال الحسنة، سید بن طاوس، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، ج2، ص239
5. الغدیر، ج1، ص58
6. همان، ص58 و156
7. همان، ص58
8. همان.
9. همان، ص17
10. همان.
11. همان، ص18
12. همان.
13. همان، ص58
14. الأصابة فى تمییز الصحابة، ج8، ص9
15. الغدیر، ج1، ص17
16. همان، ص48
17. همان، ص16
18. همان، ص56ـ57
19. تفصیل این موارد را مى توانید در الغدیر، ج1، صص 38ـ42 ملاحظه کنید.
20. الاصابة فى معرفة الصحابة، ج8، ص141
21. الغدیر ،ج1، ص38
22. همان، ص69
23. همان، ص182
24. منسوب به «داروم» قلعه اى در فلسطین که بعد از «غزه» در ساحل دریا واقع شده و «بنوحام» در آن ساکن بوده بودند. «حجون» نیز محلّه اى معروف در شهر مکه است که کشتار وحشیانه ششم ذوالحجه توسط حکام سعودى در همین منطقه صورت گرفت. این بانو به خاطر سکونتش در این قسمت مکه با عنوان «حجونیه» معروف شده است.25. الغدیر، ج1، ص208
26. ر.ک: بلاغات النساء، ص72؛ العقد الفرید، ج1، ص352؛ صبح الاعشى، ج1، ص259؛ اعیان الشیعة، ج6، ص364؛ اعـــلام النســاء المـؤمنــات، ص333
27. احتمالاً با توجه به شهرت این زن به عنوان «دارمیه» معروف به انتساب به قبیله «بنى حام» شده است و یا معاویه تنها به انگیزه عیب جویى و بیان اینکه تو از عرب نیستى، این گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل عقدالفرید در پاسخ او به معاویه آمده است که: اگر مرادت عیبجویى از من است، من ازحام نیستم؛ من زنى از بنى کنانه ام.
28. ربیع الأبرار، باب 41؛ اعلام النساء المؤمنات، ص333؛ اعیان الشیعة، ج6، ص364 (به نقل از عقد الفرید).
29. بکر بن احمد که در اینجا با عنوان «قصرى» آمده است، ظاهراً همان «بکر بن احمد العصرى» است که در کتب رجال از او نام برده شده و داراى کتاب مناقب بوده است. او از «عَصْر» شاخه اى از «عبدالقیس» است و گفته شده است که نیاى او «أشجّ» بر پیامبر اکرم(ص) وارد شد و حضرت(ص) نخستین بار او را با عنوان «أشجّ» مخاطب ساخت.
30. الغدیر، ج1، ص196ـ197
31. همان، ص197
32. همان «على بن محمد بن جعفر الاهوازى» است که در سند «ابن الجزرى» با عنوان «مولى الرشید» نام برده شد.
33. به نظر مى رسد «بکربن احنف» همان «بکر بن احمد» است که در سند «ابن الجزرى» واقع شده بود و کلمه «احنف» تصحیف همان «احمد» است. چنانکه راوى از «بکر» نیز در هر دو روایت یکى است و در کتب رجال نیز نامى از «بکر بن احنف» برده نشده است. شاهد دیگر اینکه مرحوم شیخ صدوق روایتى را از «بکر بن احمد بن محمد» از «فاطمه بنت الرضا(ع)» نقل مى کند که کسى جز همین «بکر بن احمد» نیست. (ر.ک: عیون الاخبار الرضا(ع)، ج2، ص71؛ بحارالأنوار، ج71، ص388. در پاورقى بعد، متن حدیث خواهد آمد. چنانکه گفتیم کلمه «القصرى» نیز در روایت «ابن الجزرى» مصحّف همان «العصرى» است.
34. در اینکه آیا اساساً حضرت رضا(ع) فرزندى به جز امام محمد تقى(ع) داشته است یا نه، میان مورخان و ارباب تراجم اختلاف است. برخى تا شش فرزند (پنج پسر و یک دختر به نام عایشه) براى حضرت(ع) ذکر کرده اند و برخى نیز چون شیخ مفید در الارشاد، به جز حضرت جواد(ع) فرزند دیگرى را براى حضرت(ع) ثابت نمى دانند. ابن شهرآشوب، فقط یک فرزند براى حضرت(ع) قائل است که همان حضرت جواد(ع) باشد. برخى نیز علاوه بر امام جواد(ع) از فرزند دیگرى به نام موسى نام برده اند، و برخى نیز پنج فرزند بر شمرده اند (چهار پسر به نامهاى محمد، جعفر، حسن، ابراهیم، و یک دختر)؛ ر.ک: اعیان الشیعة، ج2، ص13؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص367.

از روایت در متن و نیز روایت دیگرى که مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا(ع) آورده و به آن اشاره شد، به صراحت استفاده مى شود که حضرت رضا(ع) دخترى به نام «فاطمه» داشته است. متن روایت صدوق چنین است:

محمد بن احمد بن الحسین، عن على بن محمد بن عنبسة، عن بکر بن احمد بن محمد، عن فاطمة بنت الرضا، عن أبیها، عن أبیه، عن جعفر بن محمد، عن أبیه و عمّه زید، عن أبیهما علی بن الحسین، عن أبیه وعمّه، عن علىّ بن ابى طالب ـ علیهم السلام ـ عن النبی ـ صلى اللّه علیه وآله ـ قال: «من کفّ غضبه کفّ اللّه عنه عذابه ومن حسن خلقه بلّغه اللّه درجة الصائم القائم». (عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص71؛ بحارالأنوار، ج71، ص388).

از این رو با توجه به مجموع گفته هاى یاد شده و با عنایت به نامهایى که براى فرزندان حضرت(ع) برشمرده اند مى توان گفت امام رضا(ع) را داراى حداقل یک فرزند و حداکثر هشت فرزند دانسته اند.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد