یا مهدی بیا... بهبهان

سالار وقت آمدنت دیرشد بیا دل در انتظار فرجت پیر شد بیا

یا مهدی بیا... بهبهان

سالار وقت آمدنت دیرشد بیا دل در انتظار فرجت پیر شد بیا

آیه تبلیغ

آیه تبلیغ


از جمله آیات کریمه: قول خداى تعالى است در سوره مائده:

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک، فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.

این آیه شریفه روز هجدهم ذى الحجه سال حجه الوداع "دهم از هجرت" نازل شد، پس از آنکه پیغمبر گرامى صلى الله علیه و آله و بزرگوار بغدیرخم رسید جبرئیل در ساعت پنجم از روز مذکور بر آنجناب فرود آمد و گفت: یا محمد صلى الله علیه و آله همانا خداى متعال بتو درود میفرستد و میفرماید: " اى فرستاده خدا، ابلاغ کن آنچه را "که درباره على علیه السلام" از جانب پروردگارت بتو نازل شد، و اگر این امر را اجراء ننمائى، رسالت خود را انجام نداده اى... " تا آخر آیه، در این موقع پیشروان آن کاروان عظیم که تعداد آنها یکصد هزار یا بیشتر بود نزدیک جحفه رسیده بودند پیغمبر صلى الله علیه و آله امر فرمود آنها را که از آن نقطه پیشروى کرده اند برگردانند و آنها را که عقب بودند در جاى خود متوقف سازند تا على علیه السلام را در میان آنگروه آشکار سازد و آنچه را که خداوند متعال درباره او نازل فرموده بانها ابلاغ فرماید، و "جبرئیل" آن جناب را آگاه ساخت، که خداوند او را "از کید بدخواهان" نگاهدارى فرموده.

آنچه در بالا بدان اشعار نمودیم در نزد علماء ما امامیه" مورد اتفاق همگانى است، ولى ما اینجا در این مقام باحادیث اهل سنت در این زمینه استدلال و احتجاج مینمائیم، اینک بیان مقصود:


1- حافظ ابوجعفر محمد بن جریر طبرى متوفاى 31. "شرح حال او در ج 1 ص 166 ذکر شد" باسناد خود با بررسى، در " کتاب الولایه " در طریق حدیث غدیر از زید بن ارقم روایت نموده که: چون رسول خدا صلى الله علیه و آله در بازگشت از حجه الوداع بغدیرخم رسید، هنگام ظهر بود و هوا در نهایت گرمى بود، بامر آنجناب خار و خاشاک آن محل را برطرف ساخته و نماز جماعت اعلام شد و ما همگى مجتمع شدیم سپس خطبه رسا انشاء فرمود، بعد از آن فرمود: همانا خداوند متعال این آیه را نازل فرموده است:... بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس، و جبرئیل از طرف پروردگار من بمن امر نموده که در این محل "که گروه مسلمانان حضور دارند" بایستم و هر سفید و سیاهى را آگاه نمایم باینکه: على بن ابى طالب برادر من، وصى من، خلیفه من، و پیشواى بعد از من است، من از جبرئیل درخواست کردم که پروردگارم مرا از انجام این امر بر کنار فرماید، زیرا میدانستم که افراد با تقوى کم و موذیان و ملامت کنندگان زیادند که مرا به پیوستگى زیاد باعلى نکوهش میکنند و از توجه زیاد من بعلى بحدى نگران و بدبین هستند که مرا اذن "گوش" نامیده اند، و خداى

متعال ضمن این آیه، نکوهش و گفتار آنان را بمن خبر داد: و منهم الذین یوذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم و اگر بخواهیم نام آنها را ببرم و آنها را معرفى کنم، خواهم نمود، ولى با ندریدن پرده آنها بکرامت خود افزودم.

خداى متعال راضى نشد جز بابلاغ این امر، پس اى گروه مردم این را بدانید همانا خداوند او را "على علیه السلام را" بعنوان ولى و امام بر شما نصب نمود و اطاعت امر او را بر همه واجب فرمود، حکم او جارى و گفتار او روا و نافذ است، و هر کس با او مخالفت نماید از رحمت خدا دور است، و کسیکه او را تصدیق نماید مشمول رحمت پروردگار است بشنوید و اطاعت کنید پس همانا: خداى مولاى شما است، و على امام "پیشوا" شما است، و سپس امامت در فرزندان من از صلب او "على علیه السلام" برقرار است، تا روز قیامت، حلالى نیست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حلال فرموده اند، و حرامى نیست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حرام نموده اند و آنان، "یعنى على علیه السلام و امامان از فرزندان او"، علمى نیست مگر خداى متعال آنرا در من احصاء "و بمن موهبت فرموده" و من آنرا نقل نمودم به على، پس، از او گمراه نشوید و از اوامر او استنکاف ننمائید. زیرا اوست که بسوى حق راهنمائى میکند و بحق عمل مینماید، خداوند توبه احدى را از آنانکه او را انکار نمودند نمى پذیرد و او را نمیامرزد. بر خدا حتم است که چنین کند: او را جاویدان بعذاب دردناکى مبتلا کند پس او "على علیه السلام" افضل تمام مردم است بعد از من مادام که رزق بندگان نازل میشود و خلق جهان باقى هستند، آنکس که خلافت او را مرتکب شود از رحمت خدا دور است.

این گفتار من، از جبرئیل، از خداوند است، پس هر کس نگران باشد و بیندیشد که براى فرداى خود چه پیش فرستاده است؟ بفهمید محکم قرآن را "مطالب استوار و صریح آنرا" و پیروى نکنید متشابه آنرا "آیاتیکه نیازمند به بیان و تفسیر و توضیح و تاویل است" و هرگز تفسیر درست نتواند کرد آنرا مگر کسیکه من دست او را گرفته ام و بازوى او را بلند نموده ام و بشما او را نشان میدهم: هر کس من مولاى اویم، این على مولاى او است، و موالات او از جانب خداوند است که آنرا برمن نازل نموده است، آگاه باشید، بطور تحقیق وظیفه خود را اداء نمودم، آگاه باشید امر حق را ابلاغ کردم، آگاه باشید آنچه را مامور بودم بشما شنوانیدم، آگاه باشید، آنچه نیازمند به توضیح بود توضیح نمودم، امارت و فرماندهى مومنین بعد از من براى احدى جز او روا نیست سپس، او را "على علیه السلام را" ببالا بلند فرمود تا بحدى که پاى او مقابل زانوى پیغمبر صلى الله علیه و آله قرار گرفت، و فرمود: اى گروه مردم، این برادر من، و وصى من و فرا گیرنده علم من است و جانشین من بر هر کس که بمن ایمان آورده و بر تفسیر کتاب پروردگار من، و در روایتى افزود. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و العن من انکره، و اغضب على من جحد حقه.

یعنى بار خدایا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را، و از رحمت خود دور دار منکرین او را، و خشم فرما بر کسیکه حق او را انکار نماید. بار خدایا تو نازل فرمودى هنگام آشکار کردن این امر براى على این آیه را: " الیوم اکملت لکم دینکم " "بامامته" یعنى امروز کامل ساختم براى شما دین شما را، بسبب امامت او، پس هر کس به پیشوائى او و آنها "از امامان" که از فرزندان من از صلب او است تا روز قیامت تن ندهند، این گروه اعمالشان نابود میشود و آنان همیشه در آتش خواهند بود، همانا ابلیس باعث بیرون شدن آدم علیه السلام "با اینکه برگزیده خدا بود" گردید، بسبب حسد، پس حسد نورزید که در نتیجه اعمال شما نابود شود و قدمهاى شما بلغزد، درباره على نازل شده است، سوره " و العصر، ان الانسان لفى خسر ". اى گروه مردم: ایمان بیاورید بخدا و رسول او، و بنوریکه با او نازل شده، پیش از آنکه چهره هائى را دگرگون سازیم و آنها را به پشت سر برگردانیم یا آنها را لعنت کنیم همانطور که اصحاب سبت را لعنت نمودیم، آن نور از خداوند در من است، و سپس در على علیه السلام و بعد از او در نسل او است تا قائم مهدى.

اى گروه مردم: بزودى بعد از من، پیشوایانى خواهند بود که بسوى آتش دعوت میکنند "پیروان خود را مستحق عذاب الهى مینمایند" و روز قیامت کسى آنها را یارى نمیکند، و خداوند و من از آنان بیزاریم، آنان و یاران و پیروانشان در پست ترین درجات جهنم خواهند بود، و زود است که امر خلافت را بدون حق تبدیل بپادشاهى "و تسلط خودخواهانه بر خلق" خواهند نمود، پس در این هنگام است که خداوند بمجازات شمامى پردازد اى گروه جن و انس، و بسوى شما شراره هاى آتش و مس گداخته و روان میسازد و در این هنگام دیگر روى نصرت نخواهید دید... تا پایان حدیث- نقل از " ضیاء العالمین ".

2- حافظ، ابن ابى حاتم، ابو محمد حنظلى، رازى، متوفاى 327 "شرح حال او در ج 1 ص 169 گذشت" باسناد خود از ابى سعید خدرى آورده، که این آیه " یا ایها الرسول بلغ... " روز غدیر خم درباره على علیه السلام بر رسول خدا صلى الله علیه و آله نازل شد.

3- حافظ، ابو عبد الله محاملى متوفاى 330 "شرح حال او در ج 1 ص 169 گذشت" در امالى خود باسنادش از ابن عباس حدیثى را روایت کرده که در ج 1 ص 98 گذشت و در حدیث مزبور است که: تا آنگاه که رسول خدا صلى الله علیه و آله بغدیرخم رسید، خداى عز و جل بر او نازل فرمود: " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... " تا آخر آیه در این هنگام ندا کننده نماز بپا خاست و نماز جماعت اعلام شد... تا پایان حدیث بشرحیکه مذکور شد. 4- حافظ ابوبکر فارسى، شیرازى، متوفاى 11/407 "شرح حال او در ج 1 ص 178 گذشت" در کتاب خود " ما نزل من القرآن فى امیرالمومنین " باسناد از ابن عباس روایت نموده که این آیه روز غدیرخم درباره على بن ابى طالب علیه السلام نازل گشت.

5- حافظ، ابن مردویه، متولد سال 323 و متوفاى سال 416 "شرح حال او در ج 1 ص 178 گذشت" باسناد خود از ابى سعید خدرى روایت نموده که این آیه: روز غدیر خم درباره على بن ابى طالب علیه السلام نازل گردید.

و باسناد دیگر از ابن مسعود روایت نموده که گوید: ما در عهد رسول خدا صلى الله علیه و آله این آیه را چنین تلاوت میکردیم: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ان علیا مولى المومنین، و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله یعصمک من الناس.

و باسناد خود از ابن عباس روایت نموده که: پس از آنکه خداوند متعال امر فرمود پیغمبرش صلى الله علیه و آله را که على علیه السلام را بپا دارد و بگوید در حق او آنچه را که گفت، پیغمبر صلى الله علیه و آله گفت بار خدایا، همانا قوم من از جاهلیت تازه باسلام گرائیده اند و پس از بیان این مطلب بحج خود روانه شد، هنگام مراجعت چون در غدیرخم فرود آمد، خداوند بر او نازل فرمود: " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... " تا آخر آیه. پس بازوى على علیه السلام را گرفت و سپس بمحل اجتماع مردم خارج شد و خطاب بخلق فرمود اى مردم: آیا من بشما اولى "سزاوارتر" از خودتان نیستم؟ گفتند: بلى یا رسول الله، تو اولى هستى بما از خود ما، فرمود: بار خدایا هر کس من مولاى اویم على مولاى او است، بار خدایا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار، دشمنان او را و اعانت کن اعانت کننده او را و خوار گردان خوار کننده او را و یارى فرما یاوران او را و دوست بدار دوست دارنده او را و دشمن بدار دشمن دارنده او را، ابن عباس گفت: پس از این اعلام بخدا سوگند واجب شد "ولایت على علیه السلام" بر گردن آن گروه، و حسان بن ثابت گفت:

 

ینادیهم، یوم الغدیر نبیهم

بخم و اسمع بالرسول منادیا

یقول: فمن مولاکم و ولیکم

فقالوا و لم یبدوا هناک التعامیا

الهک مولانا و انت ولینا

و لم تر منا فى الولایه عاصیا

فقال له: قم یا على فاننى

رضیتک من بعدى اماما و هادیا

 

" ترجمه منظوم شعرهاى بالا "1""

 

پیمبر پاک راى، بامر حى قدیر

ندا بامت نمود بخم، بروز غدیر

بشنو زان پیشوا نداى بس دلپذیر

که جبرئیلش ستود بعصمت بى نظیر

کاکنون باید کنى بدون سستى بیان

امر خدا را بخلق نترسى از دشمنان

سپس بپا خاست آن مظهر خلق عظیم

دست على را گرفت چون ید بیضا کلیم

پلنگ رسایش دمید روح بعظم رمیم

بانگى پس دلفزا قول رسول کریم

گفت که هر کس منم بجان و مالش ولى

هست ورا بعد من ولى و مولى على

راهنماى شما على بود بعد من

على امام است و نیست جز وى کس موتمن

على بود پیشواى بر همه از مرد و زن

ملجاء و ماوى بود على بسر و علن

بار خدایا توئى باین رسالت گواه

که من نمودم عیان بر همگان شاهراه

ایندم آنشاه دین گشود دست دعا

که بار الها تو باش دوست باهل ولا

دشمن او را عدو تو باش بى منتها

یارانش را تو باش یار بهر دو سرا

بار خدایا بلطف باش و را دستگیر

تا کند اندر جهان جلوه چو بدر منیر

تا کند اندر جهان جلوه چو بدر منیر

تا کند اندر جهان جلوه چو بدر منیر

 

و از زید بن على روایت شده که: چون جبرئیل امر ولایت را آورد، عرصه بر پیغمبر صلى الله علیه و آله تنگ شد و فرمود: قوم من تازه از جاهلیت باسلام گرائیده اند، سپس این آیه نازل شد "نقل از " کشف الغمه " صفحه 94 ".

6- ابو اسحق ثعلبى- نیشابورى- متوفاى 37/427 "شرح حال او در ج 1 ص 179 ذکر شد" در تفسیر خود " الکشف و البیان " از ابى جعفر محمد بن على "امام باقر علیه السلام" روایت نموده که معنى آیه مزبور چنین است: "... تبلیغ نما آنچه را که از جانب پروردگارت بر تو نازل شده در برترى و فضل على " و پس از نزول این آیه دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه

و ثعلبى مذکور گوید: خبر داد مرا، ابو محمد عبد الله بن محمد قاینى، از ابو- الحسین محمد بن عثمان نصیبى، از ابوبکر محمد بن حسن سبعى، از على بن محمد دهان و حسن بن ابراهیم جصاص، از حسین بن حکم، از حسن بن حسین، از حبان، از کلبى، از ابى صالح، از ابى عباس، درباره قول خداى تعالى: " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... " تا آخر آیه، گفت: درباره على علیه السلام نازل شده است، به پیغمبر صلى الله علیه و آله امر شد که درباره او تبلغ کند، پس رسول خدا صلى الله علیه و آله دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

7-حافظ ابو نعیم اصفهانى متوفاى سال 430 "شرح حال او در ج 1 ص 180 ذکر شد" در تالیف خود " ما نزل من القرآن فى على علیه السلام" از ابى بکر بن خلاد از محمد بن عثمان بن ابى شیبه، از ابراهیم بن محمد بن میمون، از على بن عابس، از ابى الحجاف و اعمش، و این دو از عطیه روایت کرده اند که: این آیه درباره على علیه السلام برسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیرخم نازل شد "بنقل " الخصایص " ص 29".

8- ابوالحسن واحدى نیشابورى متوفاى 468 "شرح حال در ج 1 ص 183 ذکر شد" در " اسباب النزول " ص 150، از ابى سعید محمد بن على صفار، از حسن بن احمد مخلدى، از محمد بن حمدون بن خالد، از محمد بن ابراهیم حلوانى، از حسن بن حماد سجاده، از على بن عابس، از اعمش و ابى الحجاف و این دو، از عطیه، از ابى سعید خدرى روایت نموده که گفت: این آیه در روز غدیر خم درباره على بن ابى طالب رضى الله عنه نازل شده است.

9- حافظ، ابو سعید سجستانى متوفاى 477 "شرح حال او در ج 1 ص 183 ذکر شد" در " کتاب الولایه " باسنادش از چندین طریق از ابن عباس روایت کرده که گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله مامور شد که ولایت على علیه السلام را تبلیغ نماید، پس خداى عز و جل این آیه را باو نازل فرمود: " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... " تا آخر آیه، چون روز غدیر خم شد، پیغمبر صلى الله علیه و آله بپا خاست و پس از اداى حمد و ستایش خداوند فرمود: آیا من اولى "سزاوارتر" بشما نیستم از خود شما؟ گفتند: بلى فرمود: فمن کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره و اعز من اعزه و اعن من اعانه "طرایف".

10- حافظ، حاکم حسکانى، ابو القاسم "شرح حال او در ج 1 ص 184 ذکر شد" در " شواهد التنزیل لقواعد التفصیل و التاویل " باسنادش، از کلبى، از ابى صالح، از ابن عباس و جابر انصارى روایت نموده که گفتند: خداى تعالى امر فرمود محمد صلى الله علیه و آله را که على علیه السلام را منصوب و ولایت او را بر خلق اعلام نماید. آنحضرت ترسید مبادا بگویند: از پسر عم خود هوادارى میکند و آنحضرت را بر آن نکوهش کنند، لذا خداى متعال باو وحى فرمود: " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... " تا آخر آیه، پس رسول خدا صلى الله علیه و آله روز غدیر خم ولایت او را بر خلق استوار فرمود. "مجمع البیان ج 2 ص 223 ".

11- حافظ، ابو القاسم ابن عساکر شافعى، متوفاى سال 571 "شرح حال او در ج 1 ص 189 ذکر شد" باسناد خود از ابى سعید خدرى روایت نموده که آیه مذکوره در روز غدیر خم در شان على بن ابى طالب علیه السلام نازل شده است.

12- ابو الفتح نطنزى "شرح حال او در ج 1 ص 188 ذکر شد" در خصایص العلویه باسناد خود از امامین، محمد بن على الباقر و جعفر بن محمد الصادق علیهم السلام روایت کرده که آیه مزبور روز غدیرخم نازل شده است "ضیاء العالمین".

13- ابو عبد الله فخر الدین رازى شافعى، متوفاى 606 "شرح حال او در ج 1 ص 192 ذکر شد" در ج 3 تفسیر کبیر ص 636 گوید: دهم آیه مزبور در فضل على علیه السلام نازل شد و چون آیه نازل شد "پیغمبر صلى الله علیه و آله" دست او را "على علیه السلام را" گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، پس از آن عمر رضى الله عنه او را ملاقات کرد و گفت: گوارا باد تو اى پسر ابى طالب، گردیدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن، و این قول ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن على است.

14- ابو سالم نصیبى، شافعى، متوفاى 562 "شرح حال او در شعراى قرن هفتم خواهد آمد" در " مطالب السول " ص 16 گوید: پیشوا ابوالحسن على واحدى در کتاب خود، مسمى به " اسباب النزول " بسند خود خبرى را نقل نموده که سند آنرا منتهى میکند به ابى سعید خدرى رضى الله عنه که گفت: این آیه در روز غدیر خم درباره على بن ابى طالب علیه السلام نازل شده است.

15- حافظ، عز الدین رسعنى موصلى، حنبلى، متولد سال 589 و متوفاى 661 "شرح حال او در ج 1 ص 196 ذکر شد" در تفسیر خود "ستایش نسبت به تفسیر او از قول ذهبى قبلا ذکر شده" از ابن عباس رضى الله عنه روایت نموده که گفت: چون این آیه نازل شد پیغمبر صلى الله عیه و آله دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،

16- شیخ الاسلام، ابو اسحق حموینى متوفاى 722 "شحر حال او در ج 1 ص 200 ذکر شد" در " فراید السمطین " از استادان سه گانه خود: سید برهان الدین ابراهیم بن عمر حسینى مدنى، و شیخ پیشوا مجد الدین عبد الله بن محمود موصلى، و بدر الدین محمد بن محمد بن اسعد بخارى باسنادشان از ابى هریره روایت کرده که: آیه مزبور در شان على علیه السلام نازل شده است.

17- سید على همدانى متوفاى 786 "شرح حال او در ج 1 ص 205 گذشت" در " موده القربى " از قول براء بن عازب رضى الله عنه نقل کرده که گفت: با رسول خدا صلى الله علیه و آله در حجه الوداع آمدم چون بغدیر خم رسیدیم نماز جماعت اعلام شد رسول خدا صلى الله علیه و آله زیر درختى نشست و دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا من اولى "سزاوارتر" بمومنین از خود آنها نیستم؟ گفتند: بلى، هستى یا رسول الله فرمود: آگاه باشید، هر کس من مولاى اویم على علیه السلام مولاى او است، بار خدایا، دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را، سپس عمر رضى الله عنه او را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اى على بن ابى طالب گردیدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن، و در این باره نازل شد " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... " تا آخر آیه.

18- بدر الدین ابن عینى حنفى متولد 762 و متوفاى 855 "شرح حال او در ج 1 ص 211 ذکر شد" در کتاب " عمده القارى " در شرح صحیح بخارى ج 8 ص 584 در مورد قول خداى تعالى: " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک... " ذکر نمود از حافظ، و احدى، آنچه را که از حدیث حسن بن حماد سجاده گذشت با همان سند و متن، سپس از مقاتل و از زمخشرى بعض وجوه دیگر مذکور در سبب نزول آیه مزبور را حکایت کرده، و گفته که ابوجعفر محمد بن على بن حسین بیان کرده که: معناى آیه مزبور اینست... تبلیغ کن آنچه را که از پروردگارت در فضل على رضى الله عنه بسوى تو نازل گشته، پس چون این آیه نازل شد پیغمبر صلى الله علیه و آله دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه.

19- نور الدین ابن صباغ مالکى مکى متوفاى 855 "شرح حال او در ج 1 ص 211 گذشت"، در " فصول المهمه " ص 27 روایتى را که واحدى در کتاب اسباب النزول از ابى سعید خدرى نقل نموده ذکر کرده است.

20- نظام الدین قمى نیشابورى در ج 6 تفسیر خود در ص 170 چنین گوید: و از ابى سعید خدرى روایت شده که این آیه " یا ایها الرسول بلغ... " در فضل و برترى على بن ابى طالب رضى الله عنه نازل شد و در نتیجه نزول آن، رسول خدا صلى الله علیه و آله دست او را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، پس عمر او را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب گردیدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن، و این قول ابن

عباس و براء بن عازب و محمد بن على است، سپس اقوال دیگرى در سبب نزول آن ذکر نموده است.

21- کمال الدین میبدى، متوفاى بعد از سال 908 "در ج 1 ص 214 ذکر شده"، در شرح دیوان امیرالمومنین علیه السلام در ص 415 گوید: ثعلبى روایت نموده که رسول خدا صلى الله علیه و آله آنچه را که در غدیرخم فرمود: بعد از نزول قول خداى تعالى: " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... " بود، و بر اهل توفیق پوشیده نیست که قول خداى تعالى: " النبى اولى بالمومنین من انفسهم " با داستان غدیر "و سخن پیغمبر صلى الله علیه و آله: الست اولى بکم من انفسکم... "سازش دارد و خداى، داناتر است.

22- جلال الدین سیوطى، شافعى، متوفاى 911، "شرح حال او در ج 1 ص 214 مذکور است" در ج 2 " الدرر المنثور " ص 298 گوید: ابو الشیخ با دقت در سند از حسن روایت نموده که: " رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: همانا خداوند مرا برسالتى مبعوث "مامور" فرمود که عرصه فکرم "در ابلاغ آن" تنگ شد و دانستم که مردم مرا تکذیب خواهند نمود، پس خداى متعال مرا تهدید فرمود که اگر ابلاغ نکنم مرا عذاب فرماید، پس این آیه نازل شد: " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک...".

و عبد بن حمید و ابن جریر، و ابن ابى حاتم، و ابو الشیخ با دقت در سند از مجاهد روایت کرده اند که گفت: چون این آیه " بلغ ما انزل الیک... " نازل شد، پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض نمود: پروردگارا من یکتن تنها هستم، چگونه "این وظیفه را" انجام دهم؟ مردم "باذیت و زیان من" اجتماع خواهند نمود، در نتیجه این قسمت از آیه نازل شد: " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...".

و ابن ابى حاتم، و ابن مردویه، و ابن عساکر، از ابى سعید خدرى با دقت در سند روایت نموده اند که این آیه بر رسول خدا صلى الله علیه و آله نازل شد: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک- ان علیا مولى المومنین- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.

23- سید عبد الوهاب بخارى، متولد 869 و متوفاى 932 "شرح حال او در ج 1 ص 215 ذکر شده"، در تفسیر قول خداى تعالى: " قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى " چنین گوید: از براء بن عازب رضى الله عنه در "تفسیر" قول خداى تعالى: " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... " روایت شده که گفت: یعنى تبلیغ کن از فضایل على. و این آیه در غدیر خم نازل شد، پس رسول خدا صلى الله علیه و آله خطبه اى بیان داشت و سپس فرمود: من کنت مولاه فهذا على مولاه پس از این بیان پیغمبر صلى الله علیه و آله عمر رضى الله عنه گفت: به به یا على گردیدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومنى، ابو نعیم این روایت را آورده و ثعالبى نیز آنرا در کتاب خود ذکر نموده است.

24- سید جمال الدین شیرازى متوفاى 100 "چنانکه در ج 1 ص 219 گذشت"، در اربعین خود نزول آیه مذکوره را در غدیر خم از ابن عباس بلفظى که در ج 1 ص 98 گذشت روایت نموده است.

25- محمد محبوب العالم "مذکور در ج 1 ص 225 "در تفسیر خود "مشهور به تفسیر شاهى" بشرحى که نقل از تفسیر نظام الدین نیشابورى گذشت حکایت نموده است.

26- میرزا محمد بدخشانى "مذکور در ج 1 ص 229 "، در " مفتاح النجا " گوید: آیاتى که در شان امیرالمومنین على بن ابى طالب کرم الله وجهه نازل شده بسیار زیاد است بحدى که من نمیتوانم احاطه بهمه آنها حاصل نمایم، ناچار لب لباب "نخبه آنها را" در این کتاب وارد نمودم، تا آنجا که گوید: ابن مردویه، از زر، از عبد الله رضى الله عنه با دقت در سند آورده که: ما در عهد و زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله این آیه را چنین قرائت میکردیم: بکیفیت و شرحیکه در صفحه 93 از ابن مردویه مذکور شد. سپس از طریق خود از ابى سعید خدرى آنرا روایت نموده و در پایان آن ذکر کرده: سپس نازل شد: " الیوم اکملت لکم دینکم " و روایتى را که حافظ رسعنى با دقت در سند آورده "و در صفحه 98 ذکر شد" او نیز روایت کرده است.

27- قاضى شوکانى متوفاى 1250 "شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت" در تفسیر خود " فتح القدیر " ج 3 ص 57 گوید: ابن ابى حاتم، و ابن مردویه و ابن عساکر، با دقت در سند از ابى سعید خدرى روایت کرده اند که گفت: این آیه " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... " در روز غدیر درباره على بن ابى طالب رضى الله عنه بر رسول خدا صلى الله علیه و آله نازل گردید، و ابن مردویه با دقت در سند از ابن مسعود روایت کرده که: ما در عهد رسول خدا صلى الله علیه و آله چنین قرائت مینمودیم: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک- ان علیا مولى المومنین- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله یعصمک من الناس.

28- سید شهاب الدین آلوسى، شافعى، بغدادى، متوفاى 1270 "شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت"، در ج 2 " روح المعانى " ص 348 گوید: شیعه چنین پندارد "معتقد است" که مراد آیه از- آنچه که خدا بتو نازل فرموده است، خلاف على کرم الله وجهه میباشد، چه، آنان "شیعه" باسنادهاشان از ابى جعفر و ابى عبد الله رضى الله عنهما روایت کرده اند که: خداى تعالى وحى فرمود به پیغمبرش که على کرم الله تعالى وجهه را بجانشینى خود معرفى و اعلام نماید، و آن حضرت میترسید که این امر بر جماعتى از اصحابش سخت و دشوار باشد، پس خداوند براى تشجیع او بکاریکه مامور است این آیه را نازل فرمود، و از ابن عباس روایت شده که: این آیه درباره على کرم الله وجهه نازل شد زمانى که خدا رسولش را امر فرمود که مردم را بولایت او "على علیه السلام" آگاه فرماید، پس آنحضرت اندیشه نمود از اینکه مردم بگویند از پسر عم خود هوادارى کرد و او را باین امر سرزنش و نکوهش نمایند، پس خداى متعال این آیه را وحى فرمود، پس آنحضرت بپا خاست و ولایت او را اعلام داشت در روز غدیر خم و دست او را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

و جلال الدین سیوطى در " الدر المنثور " با دقت در اسناد از ابن ابى حاتم، و ابن مردویه، و ابن عساکر آورده که آنها از ابى سعید خدرى روایت نموده اند که گفت: این آیه روز غدیر خم در شان على بن ابى طالب کرم الله وجهه برسول خدا صلى الله علیه و آله نازل شد، و ابن مردویه با دقت در سند از ابن مسعود آورده که او گفت: ما در عهد رسول خدا صلى الله علیه و آله این آیه را چنین قرائت مى نمودیم: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک- ان علیا ولى المومنین- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.

29- شیخ سلیمان قندوزى، حنفى متوفاى 1293 "شرح حال او در ج 1 ص 235 مذکور است"، در " ینابیع الموده " ص 120 گوید: ثعلبى با دقت در سند از ابى صالح، از ابن عباس و از محمد بن على "باقر" رضى الله عنهما روایت نموده که: این آیه درباره على علیه السلام نازل شده، حموینى نیز در " فرائد السمطین " از ابى هریره و همچنین مالکى در " فصول المهمه " از ابى سعید خدرى با دقت در اسناد روایت نموده اند، که: این آیه روز غدیر خم درباره على علیه السلام نازل شده. شیخ محیى الدین نووى آنرا چنین ذکر نموده.

30- شیخ محمد عبده مصرى متوفاى 1323 "شرح حال او در ج 1 صفحه 237 گذشت" در ج 6 تفسیر " المنار " ص 463 گوید: ابن ابى حاتم، ابن مردویه، و ابن عساکر، از ابى سعید خدرى روایت نموده اند که آیه مزبور در روز غدیرخم درباره على علیه السلام نازل شده.

حق سخن- این بود آنچه در این مقام از احادیث و اقوال "علماء و مفسرین اهل سنت" دایر بنزول آیه تبلیغ در شان على بن ابى طالب علیه السلام تتبع و ذکر آن براى ما مقدور افتاد، آنها که دامنه نقل خود را توسعه داده اند، وجوه دیگرى در مورد نزول آیه مذکوره ذکر نموده اند، نخستین کسى که ما او را شناخته ایم که وجوه دیگرى براى نزول آیه ذکر کرده، طبرى است که در ج 6 تفسیرش ص 198 بدان پرداخته و سپس متاخرین از او پیروى کرده اند و بالنهایه فخر رازى اقوال شان نزول آیه را به نه قول رسانده و دهمین آنها آن بود که ما در این کتاب ذکر نمودیم.

اما وجهى را که طبرى "در شان نزول آیه مزبور" ذکر نموده از ابن عباس آورده که او گفت: یعنى اگر کتمان کنى آیه اى را از آنچه نازل شده است بر تو از طرف پروردگارت، تبلیغ نکرده اى رسالت مرا. و این قول و وجه با نزول آیه مذکوره در داستان غدیر منافاتى ندارد، خواه لفظ "آیه" را در قول ابن عباس "اگر کتمان کنى آیه را" نکره محض بگیریم، و یا نکره تخصیص داده شده، و بنا بر اینکه نکره تخصیص داده شده بگیریم، مراد همان معنائى ایستکه ما بوسیله آنچه از احادیث و روایاتى که نقل شد در مقام اثبات آن معنى هستیم، و بنا بر اینکه آنرا نکره مطلق و محض بگیریم، در اینصورت: این جمله " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته " تاکیدى است در انجام و اجراء چیزیکه امر به تبلیغ آن شده منتهى بلفظ مطلق که هر مصداق و موضوعى را شامل میشود و بنابراین داستان غدیر هم یکى از آن مصداق ها و موضوعها میباشد.

و "قول دیگر" از قتاده آورده که وى گفت: بزودى "خداوند متعال" بکفایت خود خواهد گرفت پیغمبر صلى الله علیه و آله را "از بدخواهان و کینه اندوزان" و او را از کید آنها نگاه خواهد داشت، و "با این نوید" او را امر بابلاغ فرمود، و این قول هم با آنچه ما میگوئیم ضدیت و منافاتى ندارد، زیرا در این معنى جز این منظور نیست که خداى متعال کفایت کید دشمن و نگهدارى از سوء نیت آنها را در تبلیغ امرى که پیغمبر اندیشه اختلاف و عدم تمکین امتش را در آن مینموده تضمین فرموده. و امتناعى ندارد از اینکه آن امر، همان نص غدیر باشد، و با تصریحاتیکه در این احادیث "که ذکر شد" مشهور است همین معنى متعین میشود.

و از سعید بن جبیر، و عبد الله بن شقیق، و محمد بن کعب قرظى، و عایشه آورده که آنان گفتند "و لفظ روایت از عایشه است" پیش از نزول آیه: " و الله یعصمک من الناس " عده از پیغمبر صلى الله علیه و آله حراست مینمودند، ولى پس از نزول این آیه پیغمبر صلى الله علیه و آله سر خود را از حجره خود بیرون کرد و بمردم "نگهبانان و حراست کنندگان خود" فرمود: برگردید "یعنى بروید، دیگر نیازى به نگهبانى و حراست شما ندارم" زیرا خداوند مرا نگهدارى فرمود.

در این قول نیز، جز اینکه پس از نزول وعده نگهدارى خداوند، پیغمبر صلى الله علیه و آله نگهبانان خود را "از پیرامون جایگاه خود" متفرق ساخت، چیز دیگرى وجود ندارد و متعرض هیچگونه امرى که پیغمبر صلى الله علیه و آله بدان جهت ترس و اندیشه برانگیختن مردم را در این داستان و یا بطور مطلق، داشته، نمى باشد، و امتناعى ندارد از اینکه این امر همان داستان و مسئله غدیر باشد، و از طرفى روایات مذکوره در این کتاب و غیر آن همین امر را تایید و تعیین میکند.

و طبرى در سبب نزول آیه نیز از قرظى ذکر نموده که: پیغمبر صلى الله علیه و آله هر وقت بمنزلى فرود مى آمد اصحاب آنحضرت درخت سایه دارى انتخاب میکردند که پیغمبر صلى الله علیه و آله خواب نیمروز را در زیر آن درخت بیاساید، روزى هنگام آسایش پیغمبر، عربى صحرائى آمد و شمشیر خود را کشید و گفت: چه کسى تو را از "حمله" من مانع خواهد شد؟ پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود خدا: در این هنگام دست آن عرب لرزید و شمشیر از دست او افتاد، راوى گوید عرب مزبور در آن حال "با وضعى غیر عادى" آنقدر سر خود را بدرخت کوبید تا مغز او متلاشى گشت، پس خداى متعال نازل فرمود: و الله یعصمک من الناس.. تا آخر. و این روایت تناقض دارد با آنچه که قبلا ذکر شد دایر باینکه نگهبانان آنجناب را در بر میگرفتند تا هنگامیکه این آیه نازل شد، زیرا بسیار دور از تصور است که با وجود نگهبانان در پیرامون جایگاه آنجناب و آویخته شدن شمشیر در نزد آنحضرت، آن عرب صحرائى هنگامى که آنجناب با چنین وضعى استراحت فرموده بتواند بسوى آنحضرت راه بیابد؟ علاوه بر این، قبول چنین واقعه مستلزم اینست که آیه مذکوره بطور پراکنده و متفرق نازل شده باشد، زیرا، این روایت تصریح دارد که آنچه بعد از داستان آنعرب صحرائى نازل شد، فقط این جمله از قول خداى تعالى بود: و الله یعصمک من الناس، و بین این داستان با صدر آیه "یا ایها الرسول بلغ... اه" سنخیت و مناسبتى وجود ندارد و با چنین کیفیتى پذیرش چنین قولى "در سبب نزول آیه مزبور" که قرظى بتنهائى آنرا روایت کرده دشوار و مشکل است، و بعید و محال نیست که داستان آمدن عرب صحرائى از جمله اتفاقاتى باشد که در پیرامون نص غدیر و نزول آیه بوجود آمده باشد و راویان ساده لوح "بدون توجه و دقت در جهات لازم" پنداشته باشند که این آیه براى خاطر موضوع اعرابى "که یک موضوع فرعى و اتفاقى بوده" نازل شده است در حالتیکه سبب بزرگتر و مهمترى براى نزول آن وجود داشته و آن امر ولایت کبرى بوده، وگرنه این حادثه "بفرض وقوع" حادثه مهمى نبوده که براى خاطر آن آیه اى نازل گردد؟ و چه بسیار نظایر این امر اتفاق افتاده که مورد اهمیت و توجه قرار نگرفته، منتهى چنین اتفاقى "بفرض وقوع و صحت" چون مقارن با نص ولایت على علیه السلام اتفاق افتاده اشخاص بسیط و ساده لوح را بچنین وهم و پندارى افکنده است!!!

و طبرى از ابن جریج روایت نموده که: پیغمبر صلى الله علیه و آله از قریش اندیشناک بود، چون این آیه "و الله یعصمک من الناس" نازل شد، آنحضرت دراز کشید و دو یا سه بار فرمود: هر کس اراده خوار کردن مرا نموده بیاید. و چه مانعى دارد که آن امرى که رسول خدا صلى الله علیه و آله براى خاطر آن امر از قریش اندیشناک بود همان نص خلافت باشد، چنانکه احادیث و روایات مذکوره بتفصیل بدان اشعار نموده، پس بنابراین، این روایت هم با آنچه که ما میگوئیم ضدیت و منافاتى نخواهد داشت؟

و طبرى بچهار سند از عایشه روایت نموده که گفت: هر کس گمان کند که محمد صلى الله علیه و آله امرى از کتاب خدا را کتمان نموده، هر آینه بهتان و افتراى بزرگى بخداى متعال مرتکب گشته، در حالیکه خداى متعال فرماید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... و عایشه با گفتار این مطلب در صدد بیان سبب نزول نبوده، فقط باین آیه کریمه استدلال نموده است باینکه پیغمبر صلى الله علیه و آله نسبت بامر تبلیغ نهایت مراقبت و اهتمام را فرموده و هیچ آیه اى را از کتاب خدا فرو گذار ننموده مگر آنکه آنرا ابلاغ و توضیح و بیان کرده و این مطلبى است که بهیچوجه در خور شک و تردید نبوده، و ما نیز قائل بان هستیم چه قبل از نزول آیه مذکوره و چه بعد از آن.

و اما، آنچه را که رازى در جلد 3 تفسیرش در صفحه 635 از وجوه ده گانه "اقوال مربوط به اسباب نزول آیه مذکوره"- گرد آورده و نص غدیر را دهمین آنها قرار داده و داستان عرب صحرائى مذکور در تفسیر طبرى را هشتمین آنها قرار داده و اندیشه از قریش را با افزایش یهود و نصارى بر آن نهمین اقوال مربوط بان قرار داده "در حالتیکه حق سخن را درباره دو قول مذکور دانستید"، اقوال مذکوره مبتنى و متکى بر روایاتى است مرسل که سندهاى طریق آن مقطوع و گوینده آن غیر معلوم است!

و لذا در تفسیر نظام الدین نیشابورى تمام آن اقوال به قیل "یعنى: گفته شده" نسبت داده شده است و نامبرده "نیشابورى" روایتى را که شامل نص ولایت است اول وجوه و اقوال مذکوره قرار داده و آنرا به ابن عباس و براء بن عازب و ابى سید خدرى و محمد بن على علیهما السلام نسبت داده است. و طبرى که خود مقدم تر و داناتر باین شئون بوده وجوه مذکوره را راسا بحساب نیاورده و هر چند حدیث ولایت را نیز ذکر ننموده، لیکن کتاب جداگانه در آن تالیف نموده و حدیث ولایت را بهفتاد و اند طریق آورده چنانکه در پیش، از او و از کسیکه آنرا باو نسبت داده یاد شد، و در آنجا طبرى نزول آیه مذکوره را در آن هنگام "هنگام اعلام و نص بولایت على علیه السلام" باسنادش از زید بن ارقم روایت نموده. و خود رازى معتبر نشمرده است از وجوه مذکوره مگر آنچه را که در میان وجه نهم بر روایت طبرى افزوده و گفته که پیغمبر از یهود و نصارى اندیشناک بود و بزودى بحقیقت حال در این امر واقف خواهید شد.

بنابر مراتب مسطوره، وجوه نامبرده صلاحیت آنرا ندارد که مورد اعتماد قرار گیرد و در خور آن نیست که با احادیث معتبره سابق الذکر که دانشمندان بزرگ مانند طبرى، و ابن ابى حاتم، و ابن مردویه، و ابن عساکر، و ابى نعیم، و ابى اسحق ثعلبى، و واحدى، و سجستانى، و حسکانى، و نطنزى، و رسعنى، و غیر آنها با اسنادهاى بهم پیوسته آنها را روایت نموده اند- مقابله و معادله نماید، آیا نسبت بحدیثى که این پیشوایان معتبر میدانند جز تصدیق بحقیقت آن چه گمان دیگرى میتوان نمود؟ مضافا بر آنچه گفته شد، اصولا در بعض وجوه "که در سبب نزول " آیه تبلیغ " رازى ذکر نموده". دلائل ساختگى آشکار و نمایان است، چه آنکه سیاق آیه با وجوهى که بعنوان سبب نزول ذکر شده ملایمت و مناسبتى ندارد بنا به تمام وجوه "نه گانه مذکوره" دور نیست که تفسیر براى باشد، یا استحساناتى است فرضى که فاقد دلیل است، یا مقصود ایجاد موانع زیادى است در برابر حدیث ولایت، تا نیروى آن حقیقت "با القاء این گونه اوهام" درهم شکسته شود و جانب تصدیق باین امر خطیر ضعیف و زبون گردد در حالیکه خداى متعال ابا و امتناع دارد "از حصول مقصود بد اندیشان" تا آنجا که نور خود را تمام و جلوه گر فرماید.

رازى بعد از ذکر و تعداد وجوه "دهگانه دایر باسباب نزول آیه تبلیغ" گوید: بدان که این روایت اگر چه بسیار است، ولى اولى اینست که مدلول آیه حمل شود بر اینکه خداى تعالى پیغمبر صلى الله علیه و آله را از مکر یهود و نصارى ایمن ساخت و او را امر فرموده که بدون اندیشه از آنان تبلیغ خود را ظاهر سازد، و رجحان این نظر از این جهت است که بحث و سخن بسیارى قبل از این آیه و بعد از آن با یهود و نصارى جریان دارد، لذا دیگر روا نیست که این یک آیه در بین مطالب قبل و بعد

آن مربوط به موضوع دیگرى باشد که از مطالب قبل و بعد بیگانه و بى ارتباط گردد...

آه و شما خواننده "گرامى" مى بینید که این تجریح رازى نسبت باین وجه صرف استنباطى است که با استفاده از سیاق آیات نموده بدون اینکه مستندى از روایتى داشته باشد، و ما پس از دانستن این اصل که: ترتیب ذکر آیات نوعا غیر از ترتیب نزول آنها است، دیگر در مقابل نقل صحیح مراعات سیاق آیات براى ما مهم نخواهد بود، و با ملاحظه ترتیب نزول سوره هائى که با ترتیب آنها در قرآن مخالفت دارد مزید اطمینان باین امر حاصل خواهد شد و وجوه آیاتى که در مکه نازل شده در سوره هائى که در مدینه نازل شده و بالعکس، موید این موضوع است، سیوطى در جلد 1 " الاتقان " صفحه 24 چنین نگاشته:

فصل: اجماع و نصوص مترادفه بر این امر قایم است که: ترتیب آیات "قرآن" توقیفى است، و شبهه در این امر نیست، اما اجماع باین امر: عده از علماء تفسیر از جمله، زرکشى در " البرهان " و ابوجعفر بن زبیر در " مناسبات " این مطلب را نقل کرده اند، و عبارت ابن زبیر این است: ترتیب آیات "قرآن" در سوره هاى آنها بتوقیف و امر و اعلام "پیغمبر صلى الله علیه و آله" واقع گشته، بدون اینکه در این موضوع خلافى بین مسلمین باشد، سپس نصوصى را ذکر کرده بر اینکه: رسول خدا صلى الله علیه و آله آنچه را که از قرآن بر او نازل میشد بهمین ترتیبى که هم اکنون در مصحف هاى ما "قرآن" مثبت است باصحاب خود تعلیم میفرمود و تعلیم او بدین نحو بتوقیف و اعلام جبرئیل علیه السلام بود که هنگام نزول هر آیه بیان میداشت که جاى نوشتن این آیه در عقب فلان آیه در فلان سوره است.. اه.

علاوه بر آنچه ذکر شد، اصولا اندیشه و ترس پیغمبر صلى الله علیه و آله از یهود و نصارى بمقتضاى اوضاع و احوال مى بایستى در اوایل بعثت آنجناب باشد و یا لا اقل کمى بعد از هجرت، نه در اواخر دوران آنحضرت یعنى در موقعى که دولت هاى عالم "در اثر نیرو و تفوق اسلام و مسلمین" تهدید میشدند، و امم مختلفه جهان از او " و پیشرفت امرش" ترسناک بودند، و هنگامیکه خیبر را فتح کرده بود و بنى قریضه و بنى النظیر را "که مهم ترین طوایف یهود بودند" پراکنده و مستاصل نموده بوده، و چهره هاى بسوى او نگران و گردنکشان در مقابل او خواه ناخواه تسلیم و خاضع شده بودند، چه حجه الوداع در این اوان انجام یافت و این آیه هم چنانکه از احادیث سابق الذکر دانستید در آن "حجه الوداع" نازل شده. و قرطبى در جلد 6 تفسیرش صفحه 30 اجماع مفسرین را اعلام و تصریح مینماید باینکه سوره مائده "که آیه تبلیغ در سوره مزبور است" در مدینه نازل گشته، سپس از "نقاش" نقل میکند که در سال حدیبیه "سال ششم از هجرت" نازل شده و بدنبال آن این جمله را از ابن العربى نقل میکند که این حدیث ساختگى است و براى هیچ مسلمى روا نیست که اعتقاد بان بنماید.. تا آنجا که گوید: و از همین سوره بعضى در حجه الوداع نازل شده و بعضى دیگر در سال فتح "مکه" و آن، این آیه است: " و لا یجرمنکم شنئان قوم "... تا آخر آیه، و آنچه بعد از هجرت نازل شد مدنى است یعنى در مدینه نازل شده اعم از اینکه در خود مدینه نازل شده باشد یا در یکى از سفرها، و تنها آیاتى مکى نامیده میشود که قبل از هجرت نازل شده باشد. و خازن در جلد 1 تفسیرش صفحه 448 گفته: سوره مائده- در مدینه نازل شده، مگر آیه شریفه، قول خداى تعالى " الیوم اکملت لکم دینکم "... که آیه مزبور در عرفه و در "حجه الوداع" نازل شده است، و قرطبى و خازن با دقت در سند از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت کرده اند که در "حجه الوداع" فرمود: سوره مائده از حیث زمان نزول آخرین قسمت قرآن است.

و سیوطى در جلد 1 " الاتقان " صفحه 20 از محمد بن کعب از طریق ابى عبید روایت نموده که: سوره مائده در "حجه الوداع" فیما بین مکه و مدینه نازل شده و در جلد 1 " فضائل القرآن " تالیف ابن ضریس صفحه 11 از محمد بن عبد الله بن ابى جعفر رازى، از عمرو بن هارون، از عثمان بن عطاى خراسانى، از پدرش، از ابن عباس، روایت شده که: اول آیه نازل از قرآن: " اقرا باسم ربک... " است، و بعد از آن: " یا ایها المزمل.. و بهمین ترتیب تعداد مینماید: سوره فتح، سپس سوره مائده، سپس سوره برائت، سوره برائت را آخرین سوره قلمداد میکند که مائده قبل از آن نازل شده است و ابن کثیر در جلد 2 تفسیرش صفحه 2 از عبد الله بن عمر روایت کرده که آخرین سوره نازله، سوره مائده و سوره فتح است "یعنى سوره نصر" و از طریق احمد و حاکم و نسائى از عایشه نقل کرده که: مائده آخرین سوره ایست که نازل شده.

پس، از تمام آنچه ذکر شد، معلوم میشود ارزش آنچه که قرطبى در جلد ششم تفسیرش صفحه 244 روایت نموده، و سیوطى در " لباب النقول " صفحه 117 از طریق ابن مردویه و طبرانى از ابن عباس ذکر نموده مبنى بر اینکه: ابو طالب همه روزه مردانى از بنى هاشم میفرستاد که از پیغمبر صلى الله علیه و آله نگهبانى و حراست نمایند، تا اینکه این آیه "و الله یعصمک من الناس" نازل گردید پس از نزول این آیه که ابوطالب خواست کسانى را براى حراست پیغمبر صلى الله علیه و آله بفرستد، آنجناب بعم خود فرمود: همانا خداوند مرا از "شر" جن و انس حفظ و حراست فرمود، این روایت مستلزم آنست که آیه مزبور در مکه نازل شده باشد، و این خبر "علاوه بر جهاتى که بیان گردیده" ناتوان تر از آنست که بتواند در قبال احادیث گذشته و اجماع سابق و نصوص مفسرین که اخیرا ذکر شد مقاومت نماید.

دنبال و پایان این گفتگو: قرطبى در جلد 6 تفسیرش صفحه 242 درباره قول خداى تعالى: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک: گوید: این، یک تادیبى است براى پیغمبر صلى الله علیه و آله و تادیبى است براى دانشمندان از امت او باینکه، چیزى از امر شریعت خدا را کتمان نکنند، در حالیکه خداى متعال میدانست که پیغمبر او صلى الله علیه و آله چیزى از او وحى الهى را کتمان نمینماید، و در صحیح مسلم، از مسروق، از عایشه روایت شده که او گفت: هر که، بتو حکایت نمود اینکه محمد صلى الله علیه و آله چیزى از وحى را کتمان فرمود، بطور تحقیق دروغ گفته، در حالیکه خداى تعالى میفرماید: " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... " تا آخر آیه "از گفتار مفسر است" و خدا زشت گرداند رافضیان را زیرا آنها گفتند که: آن حضرت چیزى را از وحى الهى که مورد نیاز مردم بود کتمان نمود انتهى و قسطلانى در ج 7 " فتح البارى " ص 101 افترا روى افترا بار آورده گوید: شیعه میگویند که: آنحضرت چیزى را بر سبیل تقیه کتمان نمود!!

اى کاش این دو نفر "قرطبى و قسطلانى" مستند و منشاى براى این افترائیکه بشیعه بسته اند نشان میدادند خواه دانشمندى که آنرا گفته است یا تالیفى که آنرا در بر داشته یا فرقه اى که چنین عقیده را بخود بسته باشند بلى این دو نفر چیزى از این قبیل نیافتند. و بلکه، پنداشتند که در هر چه که در مورد هر گروهى در هر حال نسبت دهند، مورد تصدیق قرار میگیرند!

یا پنداشتند که: شیعه تالیفاتى که شامل معتقداتشان باشد ندارند تا در مواردى که نسبتى بانها داده میشود مجموعه معتقداتشان مقیاسى آشکار باشد براى سنجش و تطبیق نسبتها با آن و یا چنین پنداشتند که نسلهاى بعدى مردانى را نمى پروراند که با گروه مفترى برابر شوند و بحساب سخنان آنها برسند ناچار، این گونه اوهام آنها را واداشته و تشویق نموده که حسن اشتهار شیعه را با این گونه افتراها و نسبتهاى ناروا و بى اساس آلوده و دگرگون سازند همانطور که دیگران یعنى سایر نویسندگان معاند و مفترى را در این وادى افکنده که هر گونه ناسزا و ناروائى را علیه شیعه جستجو کنند و عواطف و احساسات مردم بى خبر و غیر وارد را علیه آنان تحریک و بهیجان بیندازند و موجبات جدائى اقوام و امم را از آنها فراهم سازند!

آى این گونه تصورات و پندارهاى ناروا باعث شد که بى دریغ عنان سخن را رها کرده و بر خلاف واقع علیه گروه شیعه سخن گویند بطورى که گوئى علیه قوم و ملتى سخن میگویند که منقرض شده اند و اثر حیاتى و اجتماعى آنها از بین رفته و دیگر مدافعى ندارند در صورتیکه آنچه اینان گفته و نوشته اند حقیقت ندارد و شیعه هرگز چنین جراتى نداشت که ساحت مقدس صاحب رسالت را مورد چنین نسبت قرار دهند و کتمان آنچه را که تبلیغ آن بر آن جناب واجب است درباره حضرتش روا پندارند مگر آنکه تبلیغ مخصوص ظرف معینى از زمان و مکان باشد که وحى الهى اجازه آشکار ساختن آنرا قبل از موعد معین ندهد.

بخدا، اگر این دو مفسر در تمام سخنان یاران خود "سایر مفسرین" امعان نظر میکردند و مخصوصا وجوه دهگانه ایرا که رازى بیان داشته ملاحظه مینمودند از افتراى بشیعه خوددارى میکردند و بگوینده سخنانى که شیعه را بگفتن آنها طعن میزنند و متهمشان میدارند واقف میشدند چه؟ همانطور که اقوال و وجوه مذکوره نقل شد، بعضى از آنها میگویند: آیه تبلیغ درباره جهاد نازل شده، زیرا پیغمبر صلى الله علیه و آله در پاره مواقع از تحریض منافقین بجهاد خوددارى و امساک مینمود، آندیگرى گوید: هنگامى که پیغمبر از نکوهش خدایان ثنویها سکوت فرمود، این آیه نازل شد، و آنسومى گوید: هنگامى که آنحضرت آیه تخییر را از زنان خود "همانطور که در صفحه 107 بدان اشعار شد" کتمان فرمود این آیه نازل گشت، بنابر آنچه گفته شد، چنانکه ملاحظه میکنید: نزول آیه تبلیغ بر مبناى این وجوه و اقوال مشتمل است بر اینکه پیغمبر صلى الله علیه و آله از انجام ماموریت خود، خوددارى نموده حاشا و کلا چنین نسبتها از ساحت عظمت و قداست پیغمبر گرامى صلى الله علیه و آله دور است.

انه لتذکره للمتقین و انا لنعلم ان منکم مکذبین سوره " الحاقه "

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد