یا مهدی بیا... بهبهان

سالار وقت آمدنت دیرشد بیا دل در انتظار فرجت پیر شد بیا

یا مهدی بیا... بهبهان

سالار وقت آمدنت دیرشد بیا دل در انتظار فرجت پیر شد بیا

نقش الغدیر در شناخت منابع اصیل فکر اسلامى

نقش الغدیر در شناخت منابع اصیل فکر اسلامى


گامى نودر راه شناخت اسلام و وحدت مسلمین- سند مقبول و سند مردود- نقش زمامداران در انحراف مردم از اسلام- در طرز فکر اسلامى- در اجتهاد و تقلید- در نقل احادیث- در تاریخ اسلام- بازگشت به وحدت اسلامى

گامى نو در راه شناخت اسلام و وحدت مسلمین:

وقت آن رسیده است که دنیاى اسلامى به عقل و درایت باز گردد، و در راه شناخت اسلام راستین و معرفى آن به جهان امروز دور از مطامع شخصى، و اهواء سیاست طلبى و ملک دارى، گامى استور و بى طرف، تنها بر محور عقایدو افکار اصیل اسلامى بردارد. و با ارائه شاهراه فکر اسلامى جهان امروز را از این خلاء فکرى و ماده گرائى، به زلال معارف بلند اسلام فرا خواند. و بجاى اختلافات داخلى جبهه و احدى از همبستگى فکر اسلامى در مقابل گرایش هاى غیر اسلامى تشکیل دهد. براى اولین گام در راه تحقق این هدف باید از همبستگى هاى موجود استفاده کرد و در شعاع آن به پیشروى ادامه داد تا در موارد اختلاف نظر به توافق رسید. مسلم است هیچ کدام از منابع فکر اسلامى، براى مسلمان، اصیل تر از کتاب " قرآن " و سنت " گفتار، کردار، و تصویب پیامبر " ص " " نیست. و هیچ چیز بهتر از این دوهم نمیتواند مسلمین را فکرا و عملا با هم متحد و برادر سازد. در پیمودن این راه در درجه اول تسلیم به کتاب الهى و سنت مسلم پیامبرش سرمایه اى موثر و کافى است و آنگاه هر تکیه گاه دیگر و یا هر مبناى دیگرى را با دیده حزم و احتیاط و حتى با تردید و انکارباید نگریست. و تا هنگامیکه از نظر کتاب و سنت قطعیت آن مسلم نشود، تسلیم آن نباید شد، زیرا یکى از مهمترین علل پدید آمدن شکاف بین مسلمین و تیرگى در روابط آنان، تمسک برخى از فرق و جمود پاره اى از طوائف به اصول و زیر بناهائى است که از نظرکتاب و سنت هیچگونه ارزش منطقى ندارد. از اینرو اسناد ارائه شده را به دوقسمت تقسیم باید کرد:


سند مقبول و سند مردود

سند مقبول و پذیراى مسلمین، کتاب و سنت است و هر گونه سند دیگر را باید به کتاب و سنت عرضه داشت و اگر با آنها منطبق نشد هر چنداز روى حسن نیت و اعتماد متاخران نسبت به پیشینیان تنظیم شده باشد، باید آنرا مردود شمرد و طرد کرد. براى نمونه: هر گاه احترام زائد الوصفى را که براى اصحاب پیامبر " ص " به عنوان مجاهدان راه حق و حامیان دین خدا، در صدر اسلام و به عنوان طریق ما بسوى سخنان و اعمال و رفتار آنحضرت قائلیم، باعث شود هر چه آنان به اسم سنت و حدیث پیغمبر " ص " براى ما نقل کنند بى تحقیق و بررسى بپذیریم، در گم کردن راه سنت پیامبر" ص "، بیش از راه یابى بسوى آن کوشیده ایم.

مسلم است تنها صحابى بودن، تضمینى بر صحت نقل و عصمت ناقل نیست. قرآن کریم، بدون ذکر نام و معرفى شخص معین، پرده از روى نفاق گروهى از صحابه که حتى خود پیغمبر " ص " هم آنان را قبل از نزول وحى نمیشناخت برداشته گوید: و من اهل المدینه مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم، و ما میدانیم صحابه پیغمبر " ص " نه فرشته بودند تا از گرفتارى غرائز آزاد باشند و نه معصوم تا از قوه قدسى برخوردار باشند، بلکه مانند سایر مردم، در درجات متفاوت ایمان بسر میبردند و مثل دیگر مردم تحت تاثیر تهدید و تطمیع واقع میشدند. از اینرو، نقش اغراض مادى و مقاصد شخصى در اظهار و کتمان و تحریف روایاتشان را نمیتوان نادیده گرفت با وجود این احتمال، عقلا باید سخن آنان را تحقیق کرد و شرعا به حکم آیه ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا در درستى و نادرستى آن دقت وبررسى کامل نمود. و به صرف صحابى بودن نمیتوان، همه را چنانکه برخى از اهل سنت پنداشته اند، برگزیدگان حق، سادات امت، و افضل از دیگران پنداشت و همه را یکپارچه عدول و درستکار دانست. و چون دلیلى بر این پاکى و عصمت نیافتیم طبعا التزام بدان ما را در مقابل سنت به بدعت مى کشاند، زیرا هر تعهدى که در مقابل قرآن و سنت صورت گیرد بدعت است و با بدعت ها، سنت کوبیده شود چنانکه على بن ابیطالب " ع " فرماید: ما احدث بدعه الا ترک بها سنه " خطبه 145 نهج"

اینگونه بررسى هاى بى طرفانه است که میتواند دور از رنگها، ملیت ها، زبان و نژاد و گرایش هاى قبلى همه مارا با هم، در زیر لواى کتاب و سنت، در شناخت اسلام و همبستگى اسلامى مددبخشد. و آرزوى دیرین وحدت اسلامى رادر زیر سایه روشن فکرى، نه جهل و تعصب، محقق سازد زیرا دیگر دور تعصب، و اعتماد به گذشته، سپرى شده است. ما در شرائط و احوالى زندگى میکنیم که عنوان آزادى به جوانان کم تجربه ما حق داده على رغم سنت هاى قومى و آداب و رسوم ملى و میهنى خود، دست به عصیان زنند و علم مخالفت با رسوم کهن برافرازند و قید و بندهاى اخلاقى را بشکنند تا ثابت کنند ما آزاد هستیم و داراى استقلال طبع و شهامت وشجاعتیم آیا در این شرائط و احوال جاى این امید و بینش براى جهان اسلام نیست که از رهگذر آزادى علم و منطق صحیح نهضت اندیشه اصیل شناخت اسلام بر مبناى کتاب و سنت، عامل موثر در توجیه و همبستگى مسلمین جهان را فراهم سازد؟ اما بهمین امید وبه اتکاء به وعده پیروزى که خدا به یارى کنندگان راهش در اعلاى کلمه حق داده، بررسى هاى زیر را که بر هر محقق اسلامى، و هر مستشرق اسلام شناس قبل از اقدام به تحقیقات اسلامى، شایسته عنایت است، آغاز میکنم.


نقش زمامداران در انحراف مردم


دلائل و شواهد فراوان در دست است، که نشان میدهد با پایان نزول وحى بر اثر وفات پیامبر اسلام " ص "، حکمرانان اسلامى غالبا کوشیده اند بجاى اینکه حکم و زمامدارى خود را برنگ اسلامى درآورند، براى تحکیم قدرت شخصى خود اسلام را برنگ زمامدارى خویش، رنگ آمیزى کنند. زنگار این رنگ آمیزى هاى کریه و ناموزون بر چهره اسلام تا آنجا اثرات نامطلوب بجاى گذاشت که حتى خود مسلمین را در شناخت اسلام راستین به شبهه انداخت. بدیهى است در این وضع مستشرقان و محققان خارجى و ارباب کلیسا از موقع استفاده کرده حملات عنیف خود را به این اسلام یعنى اسلام خلفا به عنوان اسلام واقعى آغاز کردند و حال آنکه از دید تحقیق میان این اسلام، و اسلامى که اراده زمامدار، در قالب برنامه هاى اسلامى جلوه میکرد، این بود که پیروى از افکار او و متابعت عملى از او، جزء برنامه مسلمین قرار مى گرفت و با گذشت زمان این برنامه به تاریخ منتقل گشته، در تاریخ اسلام گنجانده مى شد، و به نسل هاى بعدى منعکس مى گردید و بدین ترتیب سرگذشت دردناک اسلام یامسلمین بدست این دایه هاى مهربانتر از مادر بتدریج رنگ مى گرفت تا جائیکه بخشى از ماخذ و منابع طرز فکراسلامى، بحساب آمد. از اینرو در هیچ دوره اى از ادوار اسلامى، زمینه یک تحقیق آزاد، و خالى از محدودیت اغراض سیاسى و نظرات حکام وقت، در راه شناخت اسلام راستین براى مسلمین جهان دست نداده است، زیرا در آغاز، رنگ سیاست، و در دنبال، خوش باورى خلف نسبت به سلف به اصطلاح صالح، چهره اسلام را رنگ آمیزى کرد. در اینجا به چند سطر از این دگرگونى ها که وسیله دستگاه خلافت در طرز تفکر و سیسم عملى اسلامى صورت گرفته و به دنبال آن چهره اسلام را از مدلول کتاب و سنت دور ساخته متذکر میشود:


در طرز فکر اسلامى


میان مسلمانان طرز فکرهاى مختلفى از اسلام ظهور کرد که طرفداران هر کدام براى خود دلائلى ازکتاب و سنت همراه داشتند، پاره اى از آنها که با مصالح دستگاه خلافت سازگار بود، رسما مورد تایید واقع شد و اعتقاد بدان بر مسلمین فرض گردید، پاره اى دیگر، که بر خلاف مصالح تشخیص داده شده بود، ممنوع اعلام شد، مثلا فرقه معتزله پیروان واصل بن عطا معتزلى متوفى 748 ه با عقیده به پنج اصل، از دیگر مسلمانان متمایز میشد، و این پنج اصل عبارتنداز: توحید، عدل، وعد و وعید، منزلت بین المنزلتین و امر بمعروف و نهى از منکر.

توحید معتزلى سخت استدلالى است و مانند فرقه امامیه صفات خدا را عین ذات او میداند.

عدل آنان از روى قاعده لزوم حسن و قبح عقلى ثابت میشود و در نتیجه آن شر و فساد و ظلم بر خداوند ناروا میگردد، مردم در کارشان آزادند و خدا کسى را بر کارى مجبور نمیکند و اصل آزادى و عدالت باید محترم شمرده شود.

مقصود معتزله از وعد و وعید، اینستکه خدا بوعده هاى پاداش و وعیدهائى که بر کیفر اعمال بندگان میدهد، به هر دو عمل خواهد کرد و تا شخص از گناهان خود توبه نکند گناهانش نابخشودنى است.

از تعبیر منزلت بین المنزلتین، قصدشان اینستکه چون فاسقى از معصیتش توبه نکند نه مومن است و نه کافر.

وامر بمعروف و نهى از منکر، پنجمین اصل آنها، دو واجب عقلى هستند نه شرعى و تا سر حد شمشیر باید اجرا شوند.

در مقابل این گروه، اشاعره پیروان " ابو الحسن على بن اسماعیل اشعرى " متوفى 324 ه قرار دارند که در همه پنج اصل نامبرده با معتزله مخالف اند، و فرقه امامیه درست در وسط دو فرقه قرار گرفته اند در دو اصل توحید و عدل معتزلیان را با خود همراه مى دانند و در دو اصل منزلت بین المنزلتین و امر بمعروف و نهى ازمنکر اشاعره را محق میدانند.

ولى درمسئله وعد و وعید شیعه معتقد است خداوند به وعده هاى ثوابى که داده وفا خواهد کرد ولى وعده هاى عذابش " وعیدها " را ممکن است وفا کرده عذاب کند و ممکن است بر طبق آیه: ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر از آنها صرف نظر کند و ببخشد.

بارى غرض از این بحث ذکر ادله و بحث کلامى نیست تنها منظور اینکه از میان افکار و آراء مختلف از آنجا که رویه فکرى اشاعره با انکار حسن و قبح عقلى و عقیده به جبر در افعال عباد، بهتر میتوانست خطاهاى دستگاه خلافت را بپوشاند و توجیه کند، رسمیت پیدا کرد، و رویه هاى دیگر، مردود و مطرود دستگاه خلافت واقع شد، تا جائى که بساط معرفت و سازمان فکرى معتزلیان بکلى برچیده شد و عنوان عدلى مذهب و پیروى از حسن و قبح عقلى، جز در فرقه امامیه که به مخالفت با خلفا معروف است. تنها در سینه تاریخ درج شد و اثرى از آنان در محیط خارج باقى نماند.

حال اگر سوال شود معتزلیان با منطق نیرومندشان چرا منقرض شدند، ولى اشاعره تقویت گردیدند با اینکه هر دو فرقه امامت را به انتخاب امت میدانسته و منکر وجود نص بر شخص معین اند؟

پاسخى جز این نداریم که چون دین مردم به دست سیاست خلفا بود و باعقیده به آزادى و حسن و قبح عقلى کارحکومت استبدادى خلیفه نمى گذشت، ولى اشاعره از آنجا که از بحث هاى مبتنى بر دلائل عقلى نفرت داشت و زیر بار آزاد فکرى نرفته عقیده به جبر در افعال عباد را جزء مذهب کرده بود و مى گفت هر چه بر انسان بگذرد آنرا خدا خواسته و باید چنین باشد، این مذهب مورد تائید خلفا و علماى دست نشانده آنان واقع گردید.


در اجتهاد و تقلید


روزگارى بر مسلمین گذشت که خلفا با آزادى عمل هرچه را مطابق میل و صلاح سیاستشان بودبه اسم اسلام، انجام میدادند و مسلمانان که خود را ملزم و مجبور به پیروى آنها میدیدند، براى تصحیح اعمال خلیفه و حکام آنان، مسئله اجتهاد را پیش کشیده خطا و صواب آنان را معذور میداشتند. این اجتهادها غالبا در مقابل نص صریح کتاب و سنت صورت میگرفت و تنها نام اجتهاد براى پاک کردن گناه خلیفه کافى بود، مى گفتند مجتهدى که براه صواب رود دو اجر دارد و مجتهد خطاکار گناهش بخشوده و از اجر اجتهاد خود برخوردارخواهد شد. علامه فقید اسلام سید شرف الدین عاملى در کتاب النص و الاجتهادبه 99 مورد از اجتهادات مقابل نص کتاب و سنت اشاره فرموده اند. مى پرسیم اجتهاد به این وسعت چه بر سرش آمد، که یکباره نقش صلاح و مشکل گشائى خود را از دست داد و کار مسلمانان عهد خلفا در احکام اسلامى به تقلید صرف، آنهم از چهار نفر عالمى که خود را از دیگران برتر نمیدانند و سالها منقرض شده و دلیلى بر اولویت آنها در دست نیست. چگونه در میان ده ها مذهب فقهى زمان باید تنها از چهار مذهب حنفى، مالکى، شافعى و حنبلى تقلید کرد. و چرا رسمیت مذهب به اینها محدود شد؟!

مى پرسیم این اجتهادها اگر بسود و مصلحت اسلام بود چرا به چهار مذهب محدود گردید و اگر مفسده انگیزه بود چرا متجاوز از چهار قرن مفاسد اعمال زمامداران و هرج و مرج دستگاه خلافت با آن موجه و مقبول جلوه گردید؟

میگویند از آنجا که دامنه اجتهاد و افتاء روز بروز وسعت مى یافت گسترده تر میشد و افراد نا اهل متصدى آن مى گردیدند، این کار موجب هرج و مرج و پراکندگى در همبستگى اسلامى شده بود با قدرت هاى حاکمه براى پیشگیرى از این مفاسد، مذاهب فقهى مسلمین را به چهار مذهب رسمى محدود کردند.

گوئیم این سخن درست بدان ماند که براى نجات بیمارى از اختلاف نظر پزشکان، به حیات او خاتمه دهند. اینان نیز براى پیشگیرى از گسترش خلاف و هرج و مرج بجاى تعیین ضوابطى در امر اجتهاد و افتاء، حق اظهار نظر را براى همیشه از امت اسلامى سلب کردند و باب اجتهاد را در چهار چوبه مذاهب اربعه، بروى جامعه اسلامى بستند حال اینکه آیا چه کسى حق این محدود ساختن و ممنوعیت اجتهاد را به آنان داده؟ و یا چه منطقى هنوز این ممنوعیت را تا زمان حاضر لازم میداند؟ و آیا با چه دلیل و توجیهى باید برخى از مسلمین براى همیشه حنفى و گروهى مالکى و برخى حنبلى بمانند؟ و آیا این شکاف و تحجر تا کى باید ادامه داشته باشد؟

این سوالاتى است که در مقابل آنها هیچگونه پاسخ قانع کننده اى نخواهید یافت مذاهبى که هیچگونه پشتوانه اى از حقیقت جز سر نیزه زمامداران وقت بملاحظه طرفدارى آنها از نظام حاکم، نداشته است، باچه منطقى امروز که آن نظام سر کار نیست و با تحقیق و تتبع بیشتر میتوان به احکام واقعى اسلام دست یافت باید هنوز بین مسلمانان حاکم و نافذ باشد؟

و نیز آیا منطبق هر یک از این مذاهب اربعه نسبت به دیگرى جز جدال ودشمنى و اختلاف نظر چه بوده است؟

و آیا با وجود این اختلاف نظرها چگونه میتوان به وحدت اسلامى بازگشت و از زیر بار سنگین این جمود و تحجر نجات یافت؟


در نقل حدیث


شاخص دیگرى از انحراف از کتاب و سنت جمود در نقل احادیث بر کتب صحاح ششگانه ست و دادن امتیاز بیشتر به دو کتاب بخارى و مسلم است. بطورى که هر گاه روایتى هر چند متواتر و در کتب مختلف حدیث آمده باشد به مجرد اینکه در صحیحین یافت نشود به بهانه هاى نامقبول مردود شناخته شود. براى نمونه شما همین حدیث متواتر غدیر خم را بنگرید، ابن حزم گوید: این حدیث را علماى مانقل نکرده اند ابن تیمیه گوید: از اشخاص موثق کسى آنرا روایت نکرده قاضى عضد ایجى و تفتازانى به بهانه اینکه شیخین در دو صحیحشان آنرا روایت نکرده اند، آنرا مردود شمرده اند، با اینکه شیخین خود این ادعا را ندارند که خارج از روایاتى که نقل کرده اند و روایت صحیح دیگرى وجود ندارد. و نیز مانند حدیث ذیل آیه مباهله که نساءنا در آن حدیث، به فاطمه زهرا سلام الله علیها تفسیرشده، و به این ایراد حدیث را محکوم کرده اند که، غیر از شیعه دیگران این حدیث را نقل نکرده اند.

اصولا در نقل حدیث چیزى جز صدق راوى و ضبط و وثاقت او معتبر نیست، چنانکه امامیه روایت غیر امامى را که مورد وثوق باشد پذیرفته و اصطلاح موثق را براى آن بکار مى برند اگر افتخاراتیکه اهل سنت براى صحیحین و مخصوصا صحیح بخارى قائل اند منوط به میزان صدق و وثاقت آنست چرا براى دیگر کتب موثق حدیث چنین اعتبارى قائل نیستند، و اگر بخاطر امتیازى دیگر است آن امتیاز کدام است؟ بلى ما آن امتیاز را یافته ایم امتیاز بخارى در کتمان حقایق تعصب و دشمنى با اهل بیت پیغمبر و نادیده گرفتن روایات قطعى، متواتر از ماخذ مورد اعتماد است.

بخارى در اسناد خود، از نقل روایت بسیارى از علماى امت و اعلام حدیث که به خاندان پیغمبر " ص " منسوب بوده اند، خوددارى کرده و بجاى آنها، از معروفین به نصب و دشمنى اهل البیت، از خوارج و دیگر دشمنان امیر المومنین " ع " و خاندانش روایت نقل کرده است.

براى نمونه یکى از راویان مورد وثوق بخارى، عمران بن حطان السدوسى بصرى متوفى 84 ه که از روساى خوارج است، کسى که به دشمنى امیر المومنین " ع " در مدح ابن ملجم مرادى گوید:

افتخار بر ضربتى که از مردى پرهیزگار تنها بخاطر رضاى خداى بزرگ، صورت گرفت. یعنى درست کسى که با این روش رویاروى پیامبر " ص " بمخالفت برخاسته آنجا که فرماید " ص ": یا على اتدرى من اشقى الاولین فقال " ع " الله و رسوله اعلم فقال عاقر الناقه قال یا على اتدرى من اشقى الاخرین قال على "ع " الله و رسوله اعلم قال " ص ": قاتلک یا على.

ما نمیدانیم، وقتى کسى تا اینجا مخالفت پیامبر " ص " کند که اشقى الاخرین او را، پرهیزگارش نامد چه نوع وثاقتى در او پدید مى آید که مورد اعتماد بخارى وثوق او مى گردد ولى روایات اهل بیت پیامبر " ص " و حتى امام باقر و امام صادق " ع " نزد بخارى، بى اعتبار است.

از اینرو بخارى میان هزارها روایتى که در منقبت و فضیلت مولا على بن ابیطالب " ع " و اهل بیت رسیده و دیگران آنها را نقل کرده اند، جز سه چهار روایت بیشتر نیاورده است.

انحراف از کتاب و سنت در مورد حدیث منحصر به بخارى نیست مطالعات عمیقى که در زمینه تاریخ و سیرت نبوى و حدیث اسلامى اخیرا صورت گرفته، پرده از روى جنایاتى که مقام خلافت و دستگاههاى رهبرى اسلامى بر سر حدیث وسنت پیغمبر " ص " آورده اند، برداشت، و معلوم ساخت قومى که خود را با شعار حسبنا کتاب الله از سنت بى نیازمیدیدند و کسى را که حدیثى از پیغمبرنقل کند به شکنجه، تبعید و زندان تهدید مى کردند، چه پیش آمد که نقل و پخش حدیث مورد توجه دستگاه خلافت واقع شد و براى استخدام حدیث و محدث که بسود دستگاه خلافت از راه جعل و تزویر و تزویر و دروغ. حدیث بسازد به تلاش افتادند و بازار حدیث سازى رونق گرفته، و سوداگران حدیث با نقل محصولات خود حربه جدیدى بدست خلفاى وقت، براى کوبیدن دسته هاى مخالف دستگاه دادند، و حتى گاه این عمل بعنوان دین و صلاح و تقوا انجام گرفت، هر چند کار تدوین حدیث بین اهل سنت بر اثر منع خلیفه دوم تا زمان عمر بن عبد العزیز " سال 99 یا 98 " به تاخیر افتاد.

ولى در همه این احوال نفوذ و تسلط دستگاه حاکمه بر این منبع فکرى اسلامى بخوبى قابل بررسى و ملاحظه است.


در تاریخ اسلام


سرگذشت تاریخ مدون اسلامى، در جعل و تغییر و دگرگونى حقایق، دست کمى از طرز فکر اسلامى اجتهاد و تقلید در احکام، و موضوع نقل حدیث وسنت اسلامى نداشت و شاید جنایاتى که بنام تاریخ اسلامى ثبت شده وسیله اى براى استتار و پرده کشى، روى جنایات دیگر دستگاههاى حاکمه قرار گرفته است.

مطالعات و تحقیقات جدید روى تاریخ و سیرت اسلامى بهترین گویاى افسانه سازى و دورغ پردازى مورخین گردیده و از این رهگذر معلوم شده مطالبى که سالیان دراز به عنوان واقعیات مسلم تاریخى زبان زد خاص و عام بود و ده ها کتاب متاخر از مورخان متقدم به عنوان مسلمیات تاریخ، آنرا نقل میکردند و مبناى فکرى مسلمین گردیده وبا خوش باورى یا حسن نیت مشتى ساده لوح نسبت به سلف به اصطلاح صالح، ازآن تعبیر گردید، تا چه حد تحت تاثیرمطامع شخصى و غرض ورزیهاى قدرت هاى سیاسى و طاغوتهاى زمان بوده، تا جائیکه به اندازه سخنان یک نقال قهوه خانه اى قابل اعتماد نیست تا چه رسد که زیرساز فکر اسلامى قرار گیرد. تنها چیزى که درباره این نقالان بایدگفت، اینان افسانه سازان زبردستى بوده اند که در صحنه پردازى مانند یک تاتر نویس ماهر، شکلى به صحنه هاى خیالى داده و به صورت ارقام واشخاص معین درآورده اند تا در مسیر منافع زمامداران وقت از آن بهره بردارى شود.

براى پیدا کردن رد پاى این راهزنان جنایتکار حدیث و تاریخ اسلامى، باید دست به تحقیقات وسیع وپر دامنه اى در اسناد و مدارک تاریخى زد که خوشبختانه گامهاى موثر و بى سابقه ى این تحقیقات را علامه بزرگ سید شرف الدین عاملى در بررسى و تحقیق از روایات ابو هریره دوسى که متجاوز از/537. حدیث از او نقل شده بکار برده است.

و سپس تحقیقات جالب و ژرف " شیخ محمود ابوریه " عالم مصرى- رحمه الله علیه- تحت عنوان شیخ المضیره، کار سید شرف الدین را تعقیب کرد و آنگاه تحقیقات عالمانه استاد متتبع بحاثه کبیر سید مرتضى العسکرى در زمینه احادیث عایشه راه را براى حدیث شناسى و تحلیل راه حدیث هموار ساخت.

در بررسى هاى تاریخى نقطه عطفى به دست علامه عسکرى گشوده شد که بر حسب آن مشت یکى از راهزنان سیرت و تاریخ اسلامى باز شد و تحت تعقیب و محاکمه قرار گرفت.

این شخص سیف بن عمر تمیمى برحمى کوفى متوفى قریب 170 هجرى است که دو کتاب از خودبجاى نهاده یکى " الفتوح و الرده " ودیگرى " الجمل و مسیر عایشه و على " است و هر دو کتاب را از مطالب بى اساس، دروغ و حقایق واژگونه پر کرده است. سیف براى پیامبر " ص " اصحابى از پیش خود تراشیده و آنها را بنام هاى مخصوص و نامانوس از قبیل- سعیر هزهاز، اط، حمیصد و... نامگذارى کرده و هر چه میخواسته از زبان آنها و نیز از تابعین و غیر تابعین اخبار و روایات پرداخته است. یکى از این شخصیت هاى خیالى که سیف او را به رجال رجال معروف اسلام پیوند داده و هر چه میخواسته از زبان او و افراد مربوط با او گرفته و نقل و زیب دفاتر ساخته، قهرمان افسانه اى " عبد الله بن سبا " است که ریشه افتراها وتهمت هاى منتسب به شیعه امامیه از اوست. طى تحقیقات علامه عسکرى از تاریخ نشر آن دو کتاب تاکنون که بیش از هزار سال میگذرد، مورخان که منابع فکر اسلامى را تکشیل میدهند ازدو کتاب یاد شده استفاده کرده و ماخذاسلامى را مشوش و دگرگونه جلوه داده اند.

اول کسى که بروایات سیف بن عمراعتماد کرد مورخ معروف محمد بن جریر طبرى و سپس ابن اثیر، ابن عساکر، ابن کثیر و ابن خلدون و... اینها همه مطالب خود را از او گرفته اند، تا برسد به متاخرانى چون رشید رضا، فرید وجدى، احمد امین، حسن ابراهیم و مستشرقانى مانند، دونلدسن، نیکلسن، اصحاب دائره المعارف، فان فلوتن که همه به واسطه یا بیواسطه ازنقل او استفاده کرده و بدینوسیله پر و بال سخنان سیف دروغگو به ماخذ و مصادر فکر اسلامى گسترده شده است و بر همه جاى تاریخ سیرت و فکر اسلامى گسترش یافته است.

علامه عسکرى سوابق احوال و گزارشهاى زندگى مجعولین را به دقت بررسى کرده و در خلال بحث از عبد اله بن سباى افسانه اى، تحقیق روى صحابه دروغین را در سلسله کتابهائى بنام " ماه و خمسون صحابى مختلق " " 150 صحابى ساختگى " آغاز کرده و در جلد اول آن به پرونده بیست و سه نفر آنها با یک تحلیل علمى و عینى به سبک موضوعات تجربى که جاى تردید براى کسى باقى نمیگذارد، پرداخته اند. توفیق معظم له را در تنظیم و تکمیل این تحقیقات ارزشمند از خداوند متعال خواستاریم باز گردیم به اصل سخن، تاریخى که اینست سیر انتشار و تکامل آن و دست جعل و تزویر و دسیسه تا این اندازه تحت حمایت قدرت دستگاههاى حاکمه میتواند با آن بازى کند حکم سیرت و احکام و حقایق اسامى که از آن برداشت شود روشن خواهد بود.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد